کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رکز
/rakz/
معنی
۱. نیزه یا چیز دیگر مانند آن را در زمین فرو کردن.
۲. پابرجا کردن؛ پایدار ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکز
فرهنگ فارسی معین
(رَ کْ) [ ع . ] (مص م .) ثابت کردن ، به پای کردن .
-
رکز
لغتنامه دهخدا
رکز. [ رَ] (ع مص ) برزمین زدن نیزه را و سپوختن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیزه در زمین فروبردن . (دهار). نیزه فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || برجستن رگ و پریدن آن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). اختلاج ؛ پریدن ر...
-
رکز
لغتنامه دهخدا
رکز. [ رِ ] (ع اِ) حس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آواز نرم . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آواز ضعیف . ج ، ارکاز. (یادداشت مؤلف ). صوت خفی . (اقرب الموارد). || مرد دانا وعاقل و جوا...
-
رکز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rakz ۱. نیزه یا چیز دیگر مانند آن را در زمین فرو کردن.۲. پابرجا کردن؛ پایدار ساختن.
-
واژههای همآوا
-
رکض
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) دویدن ، تاختن .
-
رکض
لغتنامه دهخدا
رکض . [ رَ ] (ع مص ) لگد زدن کسی شتر را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بپای زدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). || پای جنبانیدن و منه : ارکض برجلک ؛ یعنی بجنبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پای جنبانیدن اسب . (آنندراج ). پای جنبانیدن . || اسب تاختن...
-
رکض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rakz تاخت و تاز؛ حمله.
-
جستوجو در متن
-
ارکاز
لغتنامه دهخدا
ارکاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رِکز.
-
مرکوزة
لغتنامه دهخدا
مرکوزة. [ م َ زَ ] (ع ص ) تأنیث مرکوز که نعت مفعولی است از مصدر رکز. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرکوز و رکز شود.
-
مرکوز
لغتنامه دهخدا
مرکوز. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَکز. رجوع به رکز شود. || محکم نشانیده شده ، مأخوذ از رکز که به معنی سرنیزه و جز آن در زمین فروبردن است . (غیاث ) (آنندراج ). || نشانده شده و نهاده شده و نصب شده . (ناظم الاطباء). || ثابت . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
قسورة
لغتنامه دهخدا
قسورة. [ ق َس ْ وَ رَ ] (ع اِ) شیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : کأنّهم حمر مستنفرة فرت من قسورة. (قرآن 50/74 و 51).گله ٔ دزدان از دوربدیدند چو آن هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد. لیثی (لبیبی ).|| (ص ) عزیز. (اقرب الموارد). غالب و ارجمند. (منته...
-
رکاز
لغتنامه دهخدا
رکاز. [ رِ ] (ع اِ) مالی که حق سبحانه در کانها پیدا کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنچه خدای تعالی در کانها احداث و پایدار کرده . ج ، رِکزان و اَرکِزَة. (از اقرب الموارد). ج ، رکائز. (منتهی الارب ). || مال پنهان کرده ٔ اهل جاهلیت...
-
مرکز
لغتنامه دهخدا
مرکز. [ م َ ک َ ] (ع اِ) میانه ٔ دائره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نقطه که میان دائره ٔ پرگار می باشد.(غیاث ). نقطه ٔ پرگار. (مهذب الاسماء). دنگ . در اصل این لفظ صیغه ٔ اسم ظرف از رکز بالفتح است که به معنی چیزی نوکدار مثل نیزه و جز آن در زمین...