کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکاب کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکاب کشیدن
لغتنامه دهخدا
رکاب کشیدن . [ رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رکاب گرفتن . دوال گرفتن در وقت سواری دادن . (آنندراج ) : ستاند اگر نور ازین آفتاب به رغبت کشد ماه عیدش رکاب . وحید (از آنندراج ).چو پای سعادت کند در رکاب ز یک سو رکابش کشد آفتاب . نظام دست غیب (از آنندراج )...
-
واژههای مشابه
-
گران رکاب
لغتنامه دهخدا
گران رکاب . [ گ ِ رِ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که در روز جنگ به حمله ٔ خصم از جا نرود و ثابت قدم باشد و جای خود را نگاه دارد. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). || کنایه از مردم آرمیده و باتمکین . (برهان ).
-
گردون رکاب
لغتنامه دهخدا
گردون رکاب . [ گ َ رِ ] (ص مرکب ) در صفت پادشاهان . (آنندراج ). پادشاه توانا. (ناظم الاطباء).
-
سبک رکاب
لغتنامه دهخدا
سبک رکاب . [ س َ ب ُ رِ ] (ص مرکب ) مرادف سبکپای . (آنندراج ). سریعالسیر در مسافرت . (ناظم الاطباء) : وی هرچند مبارز و سبک رکاب است بکدام گروه رسد و درماند. (تاریخ بیهقی ).به هر ترنمی از جای میرود دل ماسبک رکاب چو بوی گل است محمل ما.صائب (از آنندراج ...
-
هم رکاب
لغتنامه دهخدا
هم رکاب . [ هََ رِ ] (ص مرکب ) دو تن که با هم سواری کنند وبه همراهی یکدیگر به راهی روند. همراه : معجز عنان کش سخن توست اگرچه دهربا هر فسرده ای به وفا هم رکاب شد. خاقانی .حیاتش با مسیحا هم رکاب است صبوحش تا قیامت در حساب است .نظامی .
-
گران رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gerānrekāb سواری که در میدان جنگ پایداری و در برابر دشمن ایستادگی کند.
-
end platform
رکاب انتهایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] رکابی باریک به اندازۀ عرض واگن که در دو سر هر واگن قرار دارد و تقریباً 120 سانتیمتر تا ریل فاصله دارد
-
retractable step, adjustable step, folding step
رکاب تاشو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] رکابی که قابلیت تا شدن دارد و ارتفاع و فاصلۀ افقی آن قابل تنظیم است
-
door sill, door step
رکاب در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] بخشی پایینی جادری
-
خوش رکاب
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) مرکوبی که نیکو سواری دهد و تند رود.
-
رکاب جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. جُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) حرکت کردن .
-
گران رکاب
فرهنگ فارسی معین
(گِ. رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که در روز جنگ به حملة دشمن از جای نرود و ثابت قدم باشد. 2 - آرمیده ، باوقار.
-
چابک رکاب
لغتنامه دهخدا
چابک رکاب . [ ب ُ رِ ] (ص مرکب ) سوار نیک و فارس : ز جنگی سواران چابک رکاب به نهصد هزار آمد اندر حساب . نظامی (شرفنامه ).سوار هنرمند چابک رکاب که بر آتش انگشت زد بی حساب .نظامی (از شرفنامه ).
-
رستم رکاب
لغتنامه دهخدا
رستم رکاب . [ رُ ت َ رِ ] (ص مرکب ) دلاور و بهادر. (ناظم الاطباء). کنایه از دلیر و شجاع . (آنندراج ). کنایه ازبهادر و پهلوان . (از شعوری ج 2 ورق 21) : بدعوی دو رستم رکاب دلیرز شمشیربازی نگشتند سیر. هاتفی (از شعوری ).و رجوع به رستم و رستم عنان شود.