کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رکاب
/rekāb/
معنی
۱. [جمع: رُکُب] حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان میکنند و هنگام سوار شدن پا در آن میگذارند.
۲. پلهمانندی در کنار درشکه، اتومبیل، یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن میگذارند.
۳. [جمع: رکائب] [قدیمی، مجاز] اسبِ سواری؛ مَرکب.
۴. [قدیمی] نوعی پیالۀ هشتپهلوی بلند.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: رکاب زد
بن حال: رکاب زن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
footboard, foot-iron, step 1, foot step
رکاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] صفحه یا پلهای برای سوار شدن به واگن قطار
-
رکاب
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد. ج . رُکَب . 2 - پله مانندی از فلز در بخش ورودی و خروجی اتوبوس . ؛پا در ~ بودن حاضر بودن ، آماده بودن . ؛ ~گران کردن تند راندن .
-
رکاب
لغتنامه دهخدا
رکاب . [ رَک ْ کا ] (ع ص ) مرد شترسوار. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). مرد بسیار سوارشونده . (از اقرب الموارد). || مرد کوشش کننده . (ناظم الاطباء).
-
رکاب
لغتنامه دهخدا
رکاب . [ رِ ] (ع اِ) شتران که بدان سفر کرده شود (واحد ندارد) یا واحد آن راحلة است . ج ، رُکُب و رِکابات و رَکائِب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شتر که واحد آن راحلة است و ج ، رکائب و رکب و رکابات . (از اقرب الموارد). شتران که بر آن سفر کنند. اش...
-
رکاب
لغتنامه دهخدا
رکاب . [ رُک ْ کا ] (ع ص ، اِ) ج ِ راکب . (منتهی الارب ) (صراح اللغة) (ناظم الاطباء). رجوع به راکب شود.- رکاب السفینه ؛ کشتی سواران . (از ناظم الاطباء).|| کابوس .گویند: علاه الرکاب . (از اقرب الموارد).
-
رکاب
دیکشنری عربی به فارسی
رکاب , هرچيزي شبيه رکاب , استخوان رکابي
-
رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rekāb ۱. [جمع: رُکُب] حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان میکنند و هنگام سوار شدن پا در آن میگذارند.۲. پلهمانندی در کنار درشکه، اتومبیل، یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن میگذارند.۳. [جمع: رکائب] [قدیمی، مجاز] اسبِ ...
-
رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ راکِب] [قدیمی] rokkāb = راکب
-
رکاب
دیکشنری فارسی به عربی
خطوة , دواسة , رکاب
-
واژههای مشابه
-
گران رکاب
لغتنامه دهخدا
گران رکاب . [ گ ِ رِ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که در روز جنگ به حمله ٔ خصم از جا نرود و ثابت قدم باشد و جای خود را نگاه دارد. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). || کنایه از مردم آرمیده و باتمکین . (برهان ).
-
گردون رکاب
لغتنامه دهخدا
گردون رکاب . [ گ َ رِ ] (ص مرکب ) در صفت پادشاهان . (آنندراج ). پادشاه توانا. (ناظم الاطباء).
-
سبک رکاب
لغتنامه دهخدا
سبک رکاب . [ س َ ب ُ رِ ] (ص مرکب ) مرادف سبکپای . (آنندراج ). سریعالسیر در مسافرت . (ناظم الاطباء) : وی هرچند مبارز و سبک رکاب است بکدام گروه رسد و درماند. (تاریخ بیهقی ).به هر ترنمی از جای میرود دل ماسبک رکاب چو بوی گل است محمل ما.صائب (از آنندراج ...
-
هم رکاب
لغتنامه دهخدا
هم رکاب . [ هََ رِ ] (ص مرکب ) دو تن که با هم سواری کنند وبه همراهی یکدیگر به راهی روند. همراه : معجز عنان کش سخن توست اگرچه دهربا هر فسرده ای به وفا هم رکاب شد. خاقانی .حیاتش با مسیحا هم رکاب است صبوحش تا قیامت در حساب است .نظامی .
-
گران رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] gerānrekāb سواری که در میدان جنگ پایداری و در برابر دشمن ایستادگی کند.