کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژیمشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
dietician, dietitian
رژیمشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] کسی که بر پایۀ اصول علم تغذیه برای افراد و گروهها برنامۀ غذایی تدوین کند
-
واژههای مشابه
-
رژیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. نظام ۲. ترتیب، روش، سبک، طرز ۳. احتماء، برنامهغذایی، پرهیز ۴. خوشه ≠ ناپرهیزی
-
رژیم
فرهنگ واژههای سره
سازگان
-
رژیم
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - حکومت ، نوع حکومت . 2 - دستورالعمل برای غذا خوردن . 3 - طریقه ، روش ، قاعده .
-
رژیم
لغتنامه دهخدا
رژیم . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) طرز. قاعده . روش . (فرهنگ فارسی معین ). || طرز خوراک و پرهیز طبق دستور پزشک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ).- تحت رژیم بودن ؛ به دستور پزشک غذا خوردن . رژیم گرفتن . رژیم داشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب رژی...
-
رژیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: régime] režim ۱. (سیاسی) نوع حکومت.۲. طرز؛ قاعده؛ روش؛ هنجار.۳. برنامۀ غذایی خاص برای افزایش یا کاهش وزن یا معالجۀ بعضی بیماریها.
-
رژیم
واژهنامه آزاد
پرهیزانه.
-
registered dietitian, RD
رژیمشناس رسمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] متخصص سلامت در زمینۀ تغذیه که دورۀ عملی ـ آموزشی تغذیه را نیز در بیمارستان یا مراکز عمومی گذرانده باشد
-
شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) (عا.) آشنا.
-
شناس
لغتنامه دهخدا
شناس .[ ش ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دوم غیرمستعمل شناختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شناختن شود. || (نف مرخم ) مخفف شناسنده . در کلمات مرکب بمعنی شناسنده آید. (فرهنگ فارسی معین ). شناسنده و دریابنده وهمیشه بطور ترکیب استعمال میشود. (ناظم الاطباء). ...
-
شناس
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شناختن) šenās ۱. = شناختن۲. شناسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خداشناس، زرشناس، سخنشناس، نکتهشناس.۳. (صفت) آشنا.
-
diet prescription
تجویز رژیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] تعیین نوع و مقدار و بافت و بسامد خوردن غذا برای یک فرد
-
test diet
رژیم آزمون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیمی برای آزمودن حساسیت به یک مادۀ غذایی خاص ازطریق حذف یا اضافه کردن آن ماده
-
Asian diet
رژیم آسیایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] روش سنتی غذا خوردن در آسیا و خصوصاً نواحی شرقی و جنوبی آن که در آن عموماً گوشت غذای اصلی نیست، بلکه برنج و سبزیجات و ماهی و میوههای تازه و مصرف فراوان ادویه وجه غالب است