کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رِّبَاطِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش باجگیران شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 749 تن . آب ده ازچشمه بدست می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 16هزارگزی خاور قیدار. جمعیت این ده 44 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان بافت شهرستان سیرجان ، دارای 12 تن جمعیت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 90 تن است . آب رباط از چاه و قنات بدست می آید و فرآورده ٔ عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 27هزارگزی باختری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 650 تن . آب ده از رودخانه ٔمرک تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب است .رباط 20 باب دکان و پاسگاه ژاندارمری و نمایندگی آمار...
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در حوالی بهشهر که از کوههای یخکش سرچشمه میگیرد. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو ص 93 شود.
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ ](اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔآن 78 تن . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده غلات و چغندر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [ رُ] (اِخ ) دهی است از بخش طیبات شهرستان مشهد، دارای 235 تن جمعیت . آب ده از رودخانه بدست می آید و محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رباط
لغتنامه دهخدا
رباط. [رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 317 تن . آب ده از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات است و صنایع دستی زنان بافتن قالی و کرباس میباشد. رباط دارای دبستان و پاسگاه ژاندارمری است . (از فرهنگ جغرافیایی ...
-
رباط
دیکشنری عربی به فارسی
مقيد کردن , جلد کردن , چفت , کلا ف , قرقره , ماکو , ماسوره , چفت کردن , بستن , دور چيزي پيچيدن , پر از سوراخ , پر از سوراخ کردن , پيوند , رباط , بند , وتر عضلا ني , بنديزه
-
رباط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] re(o)bāt ۱. (زیستشناسی) رشتههایی که استخوانها یا غضروفها را به هم پیوند میدهد.۲. [قدیمی] مهمانسرای میان راه؛ کاروانسرا.۳. [قدیمی] خانقاه یا مکانی برای سکونت طلاب و درویشان.۴. [قدیمی، مجاز] دنیا؛ جهان.
-
رباط
دیکشنری فارسی به عربی
رباط , وتر
-
کلاته رباط
لغتنامه دهخدا
کلاته رباط. [ ک َ ت ِ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کهنه رباط
لغتنامه دهخدا
کهنه رباط. [ ک ُ ن َ / ن ِ رِ ] (اِ مرکب ) رباط قدیمی . || کنایه از دنیا و جهان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
sprain
کشیدگی رباط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] کشیده شدن شدید رباط (ligament) که به صدمۀ کامل یا ناکامل منجر شود