کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَّعْدُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حمله رعد اسا
دیکشنری فارسی به عربی
هجوم خاطف
-
حمله رعد اسا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
هجوم خاطف
-
برق (رعد و برق)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: barq طاری: barq طامه ای: barq طرقی: barq کشه ای: barq نطنزی: barq
-
برق (در رعد وبرق)
دیکشنری فارسی به عربی
برق
-
رعد وبرق زدن
دیکشنری فارسی به عربی
انفجر
-
باصدای رعد اسا ادا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رعد
-
واژههای همآوا
-
راد
فرهنگ نامها
(تلفظ: rād) (در قدیم) جوانمرد ، آزاده ، بخشنده ، سخاوتمند .
-
رعد
فرهنگ نامها
(تلفظ: raed) (عربی) (در فیزیک) صدای حاصل از تخلیهی الکتریکی بین دو قطعه ابر و پژواکهای متوالی آن ، تندر ؛ سورهی سیزدهم از قرآن کریم دارای چهل و سه آیه .
-
رعد
واژگان مترادف و متضاد
آسمانغره، تندر، غرش، کنور ≠ آذرخش
-
راد
واژگان مترادف و متضاد
۱. جوانمرد، حر، فتا ۲. باهمت، بخشنده، سخی ۳. دلاور، دلیر، شجاع ۴. حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل ≠ ناجوانمرد
-
رعد
فرهنگ واژههای سره
تندر، آذرخش
-
راد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - جوانمرد، بخشنده . 2 - دانشمند، دانا.
-
رعد
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) تندر، آسمان غرنبه .
-
رعد
لغتنامه دهخدا
رعد. [ رَ ] (ع اِ) بانگ ابر. (از اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). تندر. ج ، رُعود. (مهذب الاسماء). تندر و بانگ ابر و صدای غرشی که همراهی می کند برق را. تندر و آواز ابر که بخنود نیز گویند. (ناظم الاطباء). آواز آسمان در وقت باران . (لغت ...
-
رعد
لغتنامه دهخدا
رعد. [ رَ ] (ع مص ) بانگ کردن آسمان و غریدن آن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). بانگ کردن ابر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی ). بانگ کردن ابر برای باران .(از اقرب الموارد). || ترسانیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی ال...