کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رِيحٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رِيحٌ
فرهنگ واژگان قرآن
باد
-
واژههای مشابه
-
ریح
واژگان مترادف و متضاد
۱. باد، دم، نسیم، نفخ ۲. بو، رایحه ۳. تیز
-
ریح
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - باد. 2 - نسیم . 3 - دردی که در شکم یا پیوندگاه اندام بروز کند.
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (اِخ ) لقب احمدبن محمدبن علوجه ٔ (یا علویه ) سیستانی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به جراب الدوله . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدبن محمد... شود.
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (ع اِ) باد. ج ، اَرواح ، اَریاح ، رُیاح ، ریَح .جج ، اَراویح ، اَراییح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باد. (ترجمان القرآن جرجانی ). بادی که می وزد. (ناظم الاطباء). || بوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )...
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . (ع مص ) سخت باد گردیدن روز. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) || رسیدن باد چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || یافتن درخت باد را و برگ آوردن گرفتن آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) || باد رسیده شدن چاه...
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . [ رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) یوم ریح ؛ روز پاکیزه و خوش باد، و کذا مکان ریح و شی ٔ ریح ؛ یعنی چیزی خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). روزی خوش . (مهذب الاسماء).
-
ریح
لغتنامه دهخدا
ریح . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ ریح . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریح شود.
-
ريح
دیکشنری عربی به فارسی
باد , نفخ , بادخورده کردن , درمعرض بادگذاردن , ازنفس انداختن , نفس , خسته کردن ياشدن , ازنفس افتادن , پيچاندن , پيچيدن , پيچ دان , کوک کردن(ساعت و غيره) , انحناء , انحنايافتن , حلقه زدن , چرخاندن
-
ریح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rih باد.
-
ریح بالک
لغتنامه دهخدا
ریح بالک . [ ل َ ] (ع اِ مرکب ) سکه ٔ ترکی و عراقی است از زر، بهای آن پنج لیره است . معنی آن «راحت کن خاطرت را»و وجه تسمیه ٔ آن به علت آسایش خاطری است که دارنده ٔآن پیدا می کند. و آن در لهجه ٔ عوام عراق مخفف اَرِح ، امر از «اراح یریح » است . (از نقود...
-
ریح فی القفص
لغتنامه دهخدا
ریح فی القفص . [ حُن ْ فِل ْ ق َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) باد در قفس . || امر باطل عاری از حقیقت . بیهوده . (فرهنگ فارسی معین ) : و آن پیغام بر زبان طاهر به حدیث لشکر مکران ریح فی القفص بوده است . (تاریخ بیهقی از فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
اریاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ریح] [قدیمی] 'aryāh = ریح