کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رِزْق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رزق مقسوم
لغتنامه دهخدا
رزق مقسوم . [ رِ ق ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در عرف مشایخ یکی از رزقهای چهارگانه است و آن عبارت است از رزقی که در ازل قسمت شده و در لوح محفوظ نوشته شده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رزق و رزق مضمون و رزق مملوک و رزق موعود شود : ز ...
-
رزق مملوک
لغتنامه دهخدا
رزق مملوک . [ رِ ق ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از رزق های چهارگانه در عرف مشایخ ، و آن آن است که ذخیره ٔ شخص باشد از درم و جامه و اسباب دیگر. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رزق و رزق مقسوم و رزق موعود و رزق مضمون شود.
-
رزق موعود
لغتنامه دهخدا
رزق موعود. [ رِ ق ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از رزق های چهارگانه در عرف مشایخ ، و آن آن است که حق تعالی مر صالحان و عابدان را بدان وعده کرده است : و من یتق اﷲ یجعل له مخرجاً. و یرزقه من حیث لایحتسب .(قرآن 2/65 و 3). (از کشاف اصطلاحات ا...
-
رزق هوایی
لغتنامه دهخدا
رزق هوایی . [ رِ ق ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روزی غیرمترقب که بی توسط اسباب برسد. (آنندراج ) : که مشتی طفل از آن رزق هوایی شوند آسوده از انگشت خایی .طالب آملی (از آنندراج ).
-
رزق آباد
لغتنامه دهخدا
رزق آباد. [ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رزق آباد
لغتنامه دهخدا
رزق آباد. [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا ولایت بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر. سکنه ٔ آن 1240 تن . آب آنجا از قنات . محصولات عمده ٔ آن غلات و پنبه و انواع میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رزق ا
لغتنامه دهخدا
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) 1- رزق اﷲبن سلام . 2- رزق اﷲبن موسی . 3- رزق اﷲبن الاسود. 4- رزق اﷲ الکلوذانی . محدثانند. (منتهی الارب ).
-
رزق ا
لغتنامه دهخدا
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) اسکندرافندی . او راست : رسالة فی الدفتیریا او الخناق و السیروثرابیا او التداوی بالمصل ، چ لبنان . (از معجم المطبوعات ج 1).
-
رزق ا
لغتنامه دهخدا
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) رزق اﷲ حسون . رجوع به حسون (رزق اﷲ) در معجم المطبوعات چ مصر ج 1 شود.
-
رزق ا
لغتنامه دهخدا
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) رزق اﷲعبود. رجوع به عبود و نیز معجم المطبوعات ج 1 شود.
-
رزق ا
لغتنامه دهخدا
رزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) یا رزق اﷲ منجم . منجم مصری است که معروف به نحاس گشته عمرش طولانی شد. بنا به قول ابوالصلت امیة اندلسی در سال 150 هَ . ق . در مصر حیات داشته و شیخ المنجمین بوده است وحکایتی از او منقول است که در مختصر الدول و تاریخ الحکما...
-
رزق الحسن
لغتنامه دهخدا
رزق الحسن . [ رِ قُل ْ ح َ س َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه به صاحبش رسد بی آنکه در طلب آن رنج و زحمتی بکشد. و گفته شده است : آنچه بدون کسب و حساب و بطور غیرمنتظره بدست آید. (از تعریفات جرجانی ). آنچه به صاحبش رسد بی آنکه در طلب آن رنج و زحمتی بکشد. (از اقرب ...
-
رزق بخش
لغتنامه دهخدا
رزق بخش . [ رِ ب َ ] (نف مرکب ) روزی بخش . روزی رسان . رزق رسان . کنایه از خداوند : نان من بی میانجی دگران تو دهی رزق بخش جانوران .نظامی .
-
رزق خوار
لغتنامه دهخدا
رزق خوار. [ رِ خوا / خا ] (نف مرکب ) روزی خوار. وظیفه خوار. مستمری بر : آن چنانکه عاشقی بر رزق و زارهست عاشق رزق هم بر رزق خوار.مولوی .
-
رزق نمای
لغتنامه دهخدا
رزق نمای . [ رِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ روزی . نماینده ٔ رزق . نشان دهنده ٔ روزی : گفت کای ره نشین رزق نمای چه کسی و چه جای تست اینجای .نظامی .