کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رُک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رِک
لهجه و گویش بختیاری
rek 1. ردیف، رج؛ 2. به صف، کنار هم؛3. شىء را به شىء دیگر تکیه دادنbe rek bemunit>:به صف بایستید؛do rekka:دو ردیفه> .
-
رک
واژهنامه آزاد
رُک محفظه ای است از حصیر ،چوب ،فلز و یا جنس دیگری که در آن طیور یا اشیا قرار می گیرد با توجه به نوع رک هم از طیور یا اشیا محافظت می کند و هم جهت تهویه و جلو گیری از صدمات فیزیکی از جمله ضربه و فشار آن را در خود جای می دهد.
-
رک
واژهنامه آزاد
(لری؛ ممسنی) رِک؛ چوب دوشاخه.
-
رک رک تنگ نمک
لغتنامه دهخدا
رک رک تنگ نمک . [ رُرُ ت َن ْ ن َ م َ ] (اِخ ) ده از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 240 تن است . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آنجا غلات وصیفی و لبنیات است . زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رک گویی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (حامص .) (عا.) با صراحت سخن گفتن ، صاف و پوست کنده حرف زدن .
-
دلبررک رک
لغتنامه دهخدا
دلبررک رک . [ دِ ب َ رُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرابدوره بخش چگنی شهرستان خرم آباد سکنه ٔ آن 420 تن . آب آن از سرابدوره و محصول آن غلات . و حبوب و لبنیات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ رک رک هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رک گفتن
لغتنامه دهخدا
رک گفتن . [ رُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بی پرده و صریح گفتن چیزهایی را که عادتاًدر پرده و به کنایه گویند. صدع . (یادداشت مؤلف ).
-
رک دان
لغتنامه دهخدا
رک دان . [ رَ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کنارک شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 150 تن است . محصول عمده ٔ آنجا غلات وخرما و لبنیات . آب آن از باران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رک گو
لغتنامه دهخدا
رک گو. [ رُ ] (نف مرکب ) که صریح گوید. که عادت به گفتار صریح دارد. صریح اللهجه . آنکه گفتنی آشکار گوید و پنهان ندارد. آنکه بی پرده سخن گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
رک گوی
لغتنامه دهخدا
رک گوی . [ رُ ] (نف مرکب ) رک گو. رجوع به رک گو شود.
-
رک گویی
لغتنامه دهخدا
رک گویی . [ رُ ] (حامص مرکب ) صراحت لهجه . بی پرده و صریح گفتاری . رک گفتن . صدع . (یادداشت مؤلف ).
-
رک گو
دیکشنری فارسی به عربی
ختم , صريح
-
رک گویی
دیکشنری فارسی به عربی
صدق
-
رک و راست
دیکشنری فارسی به عربی
بشکل صريح , صريح
-
رک وپوست کنده
دیکشنری فارسی به عربی
بصراحة