کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رُس جعبۀ کوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
saggar clay
رُس جعبۀ کوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] رُس دیرگدازی که در جعبۀ کوره به کار میرود و در برابر گرمایشها و سرمایشهای پیدرپی تاب میآورد
-
واژههای مشابه
-
رس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حریص ، حریص به خوردن .
-
رس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) 1 - بند کردن و بازداشتن کسی را. 2 - اصلاح کردن میان قومی را. 3 - افساد کردن (از اضداد است ) 4 - چاه کندن . 5 - در زیر خاک پنهان کردن چیزی را. 6 - در گور کردن مرده را. 7 - دانستن امور قوم و خبر آن ها.
-
رس
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) 1 - خاک مخصوص کوزه گری . 2 - (ص .) محکم ، سخت ؛ ~ کسی را بالا آوردن کنایه از: او را اذیت و آزار کردن . ؛ ~کسی را کشیدن او را بی نهایت خسته کردن .
-
رس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) ریسمان .
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی است از رز. || ریسمان و طناب . (ناظم الاطباء) (برهان ). رسن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). در ضرورت شعری مخفف رسن (تناب ) استعمال میشود. (فرهنگ نظام ) : بگرد دانا گرد و رک...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (اِخ ) مخفف اَرَس . رود ارس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).نام رودخانه ای است که به ارس اشتهار دارد. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). نامی است که در کتابهای عربی به رود ارس داده اند. (از قاموس الاعلام ترکی ) : اگر خواهدبه آب تیغ گلرنگ...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... (ناظم الاطباء). به معنی فاعل که وارسنده باشد. (برهان ). رسنده به چیزی و در این معنی غیر مرکب مستعمل نیست چون داد...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (هندی ، اِ) در هندی شیره ٔ هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). اسم هندی شل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به شل شود.
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام چاه بقیه ٔ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). گویند چاهی است ، بنا بر قول دیگر قریه ای است در یمامه که آنرا فلج...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام کوهی است . (فرهنگ جهانگیری ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ).
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام وادیی . (منتهی الارب ).دیاری است ازآن ِ طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان ).
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَس س ] (ع اِ) ابتدای چیزی . (از اقرب الموارد). ابتدای چیزی و اول آن . (ناظم الاطباء). مقدمه و ابتدای تب . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). ابتدای چیزی و اول آن ، منه : رس الحُمّی ̍؛ یعنی اول تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . اب...