کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَيْحَانٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رَيْحَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
همه گياهان معطر
-
واژههای مشابه
-
ریحان
فرهنگ نامها
(تلفظ: reyhān) (عربی) گیاهی خوشبو از خانواده ی نعناع که مصرف خوراکی و دارویی دارد .
-
ریحان
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر گیاه خوشبو، اسپرغم . 2 - از سبزی های خوردنی با ساقة نازک و برگ های پهن .
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 149 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آنجا غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش راور شهرستان کرمان . دارای 150 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش زرند شهرستان کرمان . دارای 280 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین می شود و محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و پسته و پنبه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان اهر. دارای 416 تن است . آب آن از رودخانه ٔ اهرچای و چشمه است ومحصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب و صنایع دستی زنان فرش و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان زنجان . دارای 383 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود و محصول عمده ٔ آنجا غلات و انگور و سیب زمینی و صنایع دستی آنجا قالی و گلیم و جاجیم بافی است . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
ریحان
لغتنامه دهخدا
ریحان . [ رَ ] (ع اِ) شاهسپرم که سپرغم نیز گویند. (ناظم الاطباء). ریحان الملک هم گویند و در فارسی شاه سفرغم خوانند. (از اختیارات بدیعی ). سپرغم . (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (از مجمل اللغة) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). شاه سپرغم که آن را به ...
-
ريحان
دیکشنری عربی به فارسی
ريحان , شاهسپرم از خانواده نعناعيان
-
ریحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رَیاحین] (زیستشناسی) reyhān ۱. از سبزیهای خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگهای درشت بیضی که بهصورت خام خورده میشود؛ اسپرغم؛ اسپرم؛ شاهاسپرغم.۲. [قدیمی] هر گیاه سبز و خوشبو.
-
ریحان
دیکشنری فارسی به عربی
ريحان
-
ریحان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: reyhun طاری: reyhun طامه ای: reyhun طرقی: reyhun کشه ای: reyhun نطنزی: reyho(n)
-
ریحان سفلی
لغتنامه دهخدا
ریحان سفلی . [ رَ ن ِ س ُ لا ] (اِخ ) دهی از بخش خمین شهرستان محلات . دارای 1400 تن سکنه است . آب آن از رود آشناخور و محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و چغندرقند و بادام است و راه آن ماشین رو و صنایع دستی زنان قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...