کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَمو،رَموک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رَمو،رَموک
لهجه و گویش تهرانی
چموش،ترسو،خجالتی،فراری
-
واژههای مشابه
-
رمو
لغتنامه دهخدا
رمو. [ رَ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، رمنده . رموک . رجوع به رموک شود.
-
رمو
لغتنامه دهخدا
رمو. [ رُ م ُ ] (اِخ ) نام قبیله ای وحشی است در شرق پرو واقع در آمریکای جنوبی .
-
رمو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ramu = رموک
-
رِموْ
لهجه و گویش گنابادی
remw در گویش گنابادی یعنی نوع ، فرم ، انوع ، نمونه و الگو ، مد
-
رموک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص فا.) جانوری که زود رم می کند.
-
رموک
لغتنامه دهخدا
رموک . [ رَ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، رمنده . رم کننده . آنکه بسیار رم کند. آنکه خوی او رمیدن باشد.
-
رموک
لغتنامه دهخدا
رموک . [ رُ ] (اِ) مسکن . (ناظم الاطباء).
-
رموک
لغتنامه دهخدا
رموک . [ رُ ] (ع مص ) ایستادن به جای . (تاج المصادر بیهقی ). آرام کردن به جای . (از منتهی الارب ). اقامت کردن در جایی . (از اقرب الموارد). ماندن در جایی از رنج و درماندگی . (از اقرب الموارد). || مقیم گردیدن شتران بر آب . (از منتهی الارب ) (از اقرب ال...
-
رموک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رمو› ramuk ۱. بسیار رمنده؛ رمکننده.
-
رموک
دیکشنری فارسی به عربی
خجول
-
سان رمو
لغتنامه دهخدا
سان رمو. [ رِ م ُ ] (اِخ ) بندری است از ایتالیا (لیگوری ) کنار دریای مدیترانه . دارای 24000 تن سکنه است . گرمابه ٔ آب معدنی در آنجا وجود دارد.
-
رم رمو
لهجه و گویش بختیاری
ram ramu رمکننده، حیوانى که بسیار رم کند.
-
چشمه رموک
لغتنامه دهخدا
چشمه رموک . [ چ َ م َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات ، بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 18 هزارگزی شمال باختری بیرجند واقع است . جلگه و معتدل است و7 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).