کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَطْبٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رطب
لغتنامه دهخدا
رطب . [ رُ طَ ] (ع اِ) خرمای نو. (لغت فرس اسدی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). خرمای تر، رُطَبَة یکی ، و ج ، اَرطاب و این در فارسی با لفظ چیدن مستعمل است .(آنندراج ). خرمایی که تازه و تر باشد و هنوز خشک نشده باشد. (غیاث اللغات ).خرم...
-
رطب
لغتنامه دهخدا
رطب . [ رُ طُ / رُ ] (ع اِ) (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رُطب شود.
-
رتب
لغتنامه دهخدا
رتب . [ رَ ت َ ] (ع مص ) هر چهار انگشت را فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چهار انگشت را بهم پیوستن . (از اقرب الموارد). || رنجه شدن . (دهار).
-
رتب
لغتنامه دهخدا
رتب . [ رَ ت َ / رَ ] (ع اِمص ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدت . (از مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). گویند: و ما فی عیشه رتب ؛ ای شدة. (اقرب الموارد). درشتی زندگانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ریختگی . (منتهی الارب ) (آنند...
-
رتب
لغتنامه دهخدا
رتب . [ رُ ت َ ] (ع اِ) ج ِ رتبة. (اقرب الموارد). (ناظم الاطباء). و رجوع به رتبت و رتبه شود.
-
رتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رُتبَة] [قدیمی] rotab = رتبه
-
رطب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ یابس] [قدیمی] ratb تر؛ آبدار.〈 رطبویابس: [مجاز]۱. همه چیز.۲. سخنان درستونادرست.
-
رطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rotab خرمای تازه؛ خرمای نورس.
-
رطب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: rotab طاری: rotab طامه ای: rotab طرقی: rotab کشه ای: rotab نطنزی: rotab
-
جستوجو در متن
-
مرطوب
دیکشنری فارسی به عربی
رطب حار , رطب
-
نمناک
دیکشنری فارسی به عربی
رطب
-
نمدار
دیکشنری فارسی به عربی
رطب
-
بخاردار
دیکشنری فارسی به عربی
رطب
-
پر از اب
دیکشنری فارسی به عربی
رطب
-
مرطوب کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رطب