کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَخ انحلال فشاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نگینرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: negin rox) (= نگین چهره) ، ← نگین چهره .
-
مرجانرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: marjān rox) (= مرجان چهر) ، ← مرجان چهر .
-
مهرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: mah rox) ماه رخ ، آن که دارای رخساری چون ماه است ؛ (به مجاز) زیبا ، خوبرو .
-
لالهرخ
فرهنگ نامها
(تلفظ: lāle rox) دارای چهرهی سرخ و لطیف چون لاله ؛ (به مجاز) خوبروی ، زیبارو .
-
نیم رخ
لغتنامه دهخدا
نیم رخ . [ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) تصویر یک چشمی ، چرا که آن نصف چهره را دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کنایه از نیم رخساره باشد که مصوران تصویر یک چشمی به نگار درمی آرند. (فرهنگ خطی ).تصویر یا عکس که از پهلو نقاشی یا عکاسی شده باشد وفقط نیمی از ص...
-
گل رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] golrox کسی که رخ او مانند گل سرخ باشد؛ گلچهره؛ خوبرو؛ خوشگل؛ زیبا؛ گلرخسار؛ گلعذار.
-
لاله رخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لالهرخان› [قدیمی، مجاز] lālerox ۱. لالهرخسار؛ لالهروی.۲. معشوقی که گونههای سرخ به رنگ گل لاله دارد.
-
acne
رُخجوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی بیماری پوستی که براثر اختلال کارکرد و التهاب دستگاه سباسه عارض شود
-
cleavage fracture
رَخشکست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] شکستی که معمولاً در فلزات چندبلوری و تحت تأثیر رَخ ایجاد میشود و سطح شکستی برّاقی دارد
-
fracture cleavage
رَخ شکستگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رَخی با شکستگیهای نزدیکبههم
-
libration
رُخگرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هرنوع نوسان چرخشی که انرژی آن برای چرخش کامل کافی نباشد
-
pencil cleavage
رَخ مدادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] رَخی که باعث شکسته شدن سنگ بهصورت قطعات دراز و کشیده، شبیه به مداد، میشود متـ . ساختار مدادی pencil structure
-
phenocopic
رُخنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مربوط به رُخنمایی
-
profile 3
رُخنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] خلاصه یا تحلیلی سامانیافته از دادهها، اغلب بهصورت نمودار یا جدول، که صفات و مشخصههای بارز آنها را نشان میدهد
-
profiling
رُخنمانگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] تهیۀ یا ترسیم رُخنما