کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَحْلِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رحل
لغتنامه دهخدا
رحل . [ رَ ] (ع مص ) ترک کردن شهری را. (از اقرب الموارد). کوچ کردن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از صراح اللغة) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پالان نهادن بر شتر. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از دهار) (از ...
-
رحل
لغتنامه دهخدا
رحل . [ رُح ْ ح َ ](ع ص ، اِ) ج ِ راحِل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رَ هََ ] (ع اِ) زردابی که با بچه از زهدان برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رَ هََ ] (ع مص ) سست و جنبان شدن گوشت یکی و آماسیدن آن بی علت بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سست شدن گوشت . (از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رَ هَِ ] (ع ص ) سست و جنبان گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رهل
لغتنامه دهخدا
رهل . [ رِ ] (ع اِ) ابر تنک که به شبنم ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رِحال] rahl ۱. دو تختۀ متصل بههم که باز و بسته میشود و قرآن یا کتاب را موقع خواندن روی آن میگذارند.۲. [قدیمی] اسباب و اثاثی که در سفر با خود برمیدارند.〈 رحل اقامت افکندن: [مجاز] در جایی بار فرود آوردن و اقامت کردن.
-
جستوجو در متن
-
جزوهکش
واژگان مترادف و متضاد
رحل
-
رحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رَحْل] [قدیمی] rehāl = رحل
-
aboding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
aboding، رحل اقامت افکندن
-
رحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rehle ۱. سفرنامه.۲. = رحل
-
رِحَالِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
جمع رحل به معناي ظرف و اثاث
-
مسناف
لغتنامه دهخدا
مسناف . [ م ِ ] (ع ص ) شتر که رحل سپس و شتر که رحل پیش اندازد،از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(آنندراج ). شتری که رحل سپس اندازد و یا آن که رحل پیش اندازد. (ناظم الاطباء). آن اشتر که پالان فرا پیش افکند. (مهذب الاسماء). || شتر که ...
-
ماندنی شدن
واژگان مترادف و متضاد
ساکنشدن، مقیم شدن، رحل اقامت افکندن، ماندگارگشتن ≠ رفتنی
-
افآم
لغتنامه دهخدا
افآم . [ اِف ْ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن رحل و پالان را از آنچه که بود. (از ناظم الاطباء). گشاد گردانیدن رحل و پالان و افزون بر آن . (از اقرب الموارد).