کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَجّاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رَجّاله
لهجه و گویش تهرانی
اوباش،بی اخلاق
-
واژههای مشابه
-
رجاله
فرهنگ فارسی معین
(رَ جّ لِ) [ ع . رجالة ] (اِ.) جِ راجل . 1 - پیادگان . 2 - اوباش ، فرومایگان .
-
رجاله
لغتنامه دهخدا
رجاله . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مردمان پست و بی سروسامان . (ناظم الاطباء). سفلگان . فرومایگان . (فرهنگ فارسی معین ). غوغا. اراذل و اوباش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و حرب افتاد میان سپاه دیگران و قتلی بسیار برفت و رجاله برخاستند و در ماه ذیح...
-
رجالة
لغتنامه دهخدا
رجالة. [ رَج ْ جا ل َ ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (آنندراج ) (ترجمان ترتیب عادل ص 50). || ج ِ راجل . پیادگان . (فرهنگ فارسی معین ) (از اقرب الموارد). پیادگان . (دهار). پیادگان . مقابل خیالة (سواران ). (از یادداشت مرحوم دهخدا). || ج ِ رَجُل . || ج ِ ...
-
رجاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رجّالَة، جمعِ راجِل] rajjāle ۱. مردم پست و فرومایه؛ سفلگان. Δ با این معنی به هر دو صورت مفرد و جمع به کار میرود.۲. [قدیمی] = راجل
-
رجاله بازی
لغتنامه دهخدا
رجاله بازی . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) پستی و بی شخصیتی نشان دادن . هوچیگری و آشوب طلبی نمودن . اعمال اراذل و اوباش را مرتکب شدن . و رجوع به رجاله شود.
-
رجاله گری
لغتنامه دهخدا
رجاله گری . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِگ َ ] (حامص مرکب ) رجوع به رجاله بازی و رجاله شود.
-
واژههای همآوا
-
رجاله
فرهنگ فارسی معین
(رَ جّ لِ) [ ع . رجالة ] (اِ.) جِ راجل . 1 - پیادگان . 2 - اوباش ، فرومایگان .
-
رجاله
لغتنامه دهخدا
رجاله . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) مردمان پست و بی سروسامان . (ناظم الاطباء). سفلگان . فرومایگان . (فرهنگ فارسی معین ). غوغا. اراذل و اوباش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و حرب افتاد میان سپاه دیگران و قتلی بسیار برفت و رجاله برخاستند و در ماه ذیح...
-
رجاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رجّالَة، جمعِ راجِل] rajjāle ۱. مردم پست و فرومایه؛ سفلگان. Δ با این معنی به هر دو صورت مفرد و جمع به کار میرود.۲. [قدیمی] = راجل
-
جستوجو در متن
-
رجالگی
لغتنامه دهخدا
رجالگی . [ رَج ْ جا ل َ / ل ِ ] (حامص ) رجاله بودن . پستی و بی شخصیتی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
غسان
لغتنامه دهخدا
غسان . [ غ َس ْ سا ] (ع اِ) تیزی جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : ما انت من غسانه ؛ ای من رجاله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).