کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَجَعَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رَجَعَ
فرهنگ واژگان قرآن
برگشت
-
واژههای مشابه
-
رجع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) برگشتن ، بازگشتن .
-
رجع
لغتنامه دهخدا
رجع. [ رَ ] (ع اِ) باران وآب کبیر. ج ، رجعان . (مهذب الاسماء). باران که بعدِ باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران که پس از باران آید، و فی القرآن : «و السماء ذات الرجع». (قرآن 11/86). (از اقرب الموارد). باران . (ترجمان ترتیب عاد...
-
رجع
لغتنامه دهخدا
رجع. [ رَ ] (ع مص ) بازگشتن . برگشتن . (منتهی الارب ). برگردیدن از چیزی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). (به الی و عن متعدی شود) بازگشتن از سفر و از کار خود. (ناظم الاطباء). واگردیدن . (مصادراللغة زوزنی ) (دهار) : پرزنان ایمن ز رجع سرنگون در هو...
-
رجع
لغتنامه دهخدا
رجع. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ناقةرجع سفر؛ ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَجْع شود.
-
رجع
لغتنامه دهخدا
رجع. [ رُ ج ُ ] (ع ص ) ج ِ رَجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری . (آنندراج ). || ج ِ رِجاع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رِجاع ، مهاریا چیزی از مهار که بر بینی شتر باشد. (آ...
-
رجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] raj' برگشتن؛ بازگشتن؛ بازگشت.
-
رَّجْعِ
فرهنگ واژگان قرآن
برگرداندن (منظور از رجع آسمان ، باريدن آن است )
-
تب رجع
لغتنامه دهخدا
تب رجع. [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب راجعه . حمی الراجعه . حمای رجعی . حمای کرار. رجوع به تب راجعه شود.
-
واژههای همآوا
-
رجا
فرهنگ نامها
(تلفظ: rajā) (عربی) (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری ، امید ؛ (در عرفان) امیدواری سالک به لطف خدا .
-
رجا
واژگان مترادف و متضاد
آرزو، امل، امید، امیدواری، توقع، چشمداشت ≠ یاس
-
رجع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) برگشتن ، بازگشتن .
-
رجا
لغتنامه دهخدا
رجا. [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از رستاق سرخس ، و ابوالفضل رجایی بدانجا منسوب است . (از لباب الالباب ). و رجا و دیر تخت و ارضها از رستاق الرودبار است . (از تاریخ قم ص 134).