کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَأَيْتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رَأَيْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
ديدم
-
واژههای مشابه
-
رایت
واژگان مترادف و متضاد
بیرق، پرچم، درفش، علامت، علم، لوا
-
رایت
فرهنگ فارسی معین
(یَ) [ ع . رایة ] (اِ.) پرچم ، درفش .
-
رایت
لغتنامه دهخدا
رایت . [ ی َ ] (از ع ، اِ) رایة. رأیة. ازهری گفته است :عرب بدان همزه ندهد در صورتی که اصل آن همزه است ولی ابوعبید و اصمعی آنرا انکار کرده اند. (از اقرب الموارد). عَلَم . ج ، رایات . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 3). علامت . بیرق . ...
-
رأیت
لغتنامه دهخدا
رأیت . [ رَءْ ی َ ] (از ع ، اِ) رایت . رأیة. رجوع به رایت و رأیة شود.
-
رایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رایَة، جمع: رایات] [قدیمی] rāyat ۱. بیرق؛ پرچم؛ علم.۲. علامت نصبشده در جایی.
-
رَأَيْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
دیدی
-
رَأَيْتَ
فرهنگ واژگان قرآن
ديدي
-
صبح رایت
لغتنامه دهخدا
صبح رایت . [ ص ُ ی َ ] (ص مرکب ) درخشان درفش . رخشان بیرق : ای شاه عرش هیبت خورشید صبح رایت چترت همای نصرت وآفاق زیر بالش .خاقانی .
-
کپی رایت
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِمر.) حق انحصاری پدیدآورندة اثر برای بهره برداری مادی و معنوی از اثر ادبی ، هنری یا صنعتی خود، حق نشر (فره ).
-
رایت افراختن
لغتنامه دهخدا
رایت افراختن . [ ی َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رایت افراشتن . علم برافراشتن . بیرق برافراشتن . رایت انگیختن : میکند خون در جگر باد خزان را همچو سرورایت سبزی که از آزادگی افراختیم . صائب .و رجوع به رایت افراشتن شود.
-
رایت افراشتن
لغتنامه دهخدا
رایت افراشتن . [ ی َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رایت افراختن . علم برافراشتن . بیرق برافراشتن : جامه ای از صابری بردوختیم رایتی از شاطری افراشتیم .عبدالواسع جبلی .
-
رایت انگیختن
لغتنامه دهخدا
رایت انگیختن . [ ی َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) علم برافراشتن . بیرق بلند کردن . برپای کردن و فروگشادن علامت . نصب کردن علم . افراختن علم . بپا داشتن علم : در آن دژ که او رایت انگیخته سر کوتوال از دژ آویخته .نظامی .
-
رایت برکردن
لغتنامه دهخدا
رایت برکردن . [ ی َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایت برافراشتن . رایت افراختن : گویی اینک بر دژرویین روس رایت شاه اخستان برکرد صبح .خاقانی .