کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روی را زمین انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پریروی
فرهنگ نامها
(تلفظ: pari ruy) (= پری چهر) ، ← پری چهر.
-
خرمروی
فرهنگ نامها
(تلفظ: xorram ruy) (= خرم چهر) ، ← خرم چهر .
-
concurrency
همرَوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] اجرای دو یا چند عمل همزمان در رایانه
-
viscosity
گرانرَوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] مقاومت اصطکاکی یک مایع یا گاز در برابر شارش یا لغزیدن لایهها، هنگامی که تحت تنش برشی قرار گیرد
-
viscosity, coefficient of viscosity
گرانرَوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] ← گرانرَوی مطلق
-
temperance
میانهروی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مهار رفتار خود با غلبه بر هیجانها و انگیزشها
-
لالهروی
فرهنگ نامها
(تلفظ: lāle ruy) (= لاله رخ) ، ← لاله رخ .
-
نیک روی
لغتنامه دهخدا
نیک روی . (ص مرکب ) نیک رو. رجوع به نیک رو شود : ای نیک نام ای نیک خوی ای نیک دل ای نیک روی ای پاک اصل ای پاک رای ای پاک طبع ای پاک دین .فرخی .
-
سترگ روی
لغتنامه دهخدا
سترگ روی . [ س ُ / س َ / س ِت ُ ] (ص مرکب ) وقیح . (زمخشری ). سخت روی . شوخ روی .
-
زیاده روی
لغتنامه دهخدا
زیاده روی . [ دَ/ دِ رَ ] (حامص مرکب ) طغیان . افراط. مبالغت . اکثار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
سلامت روی
لغتنامه دهخدا
سلامت روی . [ س َ م َ رَ ] (حامص مرکب ) صرفه جویی واعتدال و کم خرجی . (ناظم الاطباء). || نظم و انتظام در معیشت و امور زندگانی . (ناظم الاطباء).
-
عقیق روی
لغتنامه دهخدا
عقیق روی . [ ع َ ] (ص مرکب )که رویی چون عقیق دارد. گلفام و گلگون : تذرو عقیق روی کلنگ سپیدرخ گوزن سیاه چشم پلنگ ستیزه کار.فرخی .
-
فراخ روی
لغتنامه دهخدا
فراخ روی . [ ف َ ] (ص مرکب ) شکفته رو و گشاده پیشانی . (آنندراج ). فراخ رو : دریا که چنین فراخ روی است بالایش قطره های جوی است . نظامی .رجوع به فراخ رو شود.
-
فراخ روی
لغتنامه دهخدا
فراخ روی . [ ف َ رَ ] (حامص مرکب ) گشادبازی . (یادداشت بخط مؤلف ) : مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی که وقت دفع تو گردد مجال دشمن تنگ . سعدی (گلستان ).رجوع به فراخ رو شود.
-
نیم روی
لغتنامه دهخدا
نیم روی . (اِ مرکب ) نیم رو. نیمه ای از صورت و رخساره . نیم رخ . یک طرف صورت .- نیم روی بر خاک نهادن ؛ نیم رو خاکی کردن . گونه بر خاک سائیدن به علامت نهایت انکسار و تذلل و انقیاد و تملق : بر خاک نیم روی نهم پیش تو چو سگ وآنگه چو سگ به لابه بلاکش تر ...