کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویین دژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شارستان رویین
لغتنامه دهخدا
شارستان رویین . [ رَ ن ِ ] (اِخ ) یکی از نامهای شهر بخارا بنا بقول مؤلف تاریخ بخارا مدینة الصفریه یا شارستان رویین بوده است . رجوع به تاریخ بخارا، ص 26 و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 75 و 248 شود.
-
شارستان رویین
لغتنامه دهخدا
شارستان رویین . [ رَن ِ ] (اِخ ) بیکند. بیکند را در قدیم شارستان رویین میخواندند از استواری بسیار. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 248). رجوع به بیکند و تاریخ بخارا ص 22 شود.
-
قرص رویین
لغتنامه دهخدا
قرص رویین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی گهریال ، و این لفظ ساخته ٔ هندیان فارسی دان است . (آنندراج ).
-
رویین تن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹رویینهتن› [مجاز] ruy(')intan ۱. آنکه بدن محکم و نیرومند دارد؛ قوی و پرزور.۲. کسی که حربه به بدنش کارگر نباشد: اسفندیار رویینتن.
-
رویین خم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رویینهخم› [قدیمی] ruy(')inxom ۱. کوس؛ دهل؛ رویینهطاس: ◻︎ چو بشنید گفتار او پیلسم / بغرید مانند رویینهخم (فردوسی: ۲/۱۱۱ حاشیه).۲. نوعی شیپور بزرگ و خمیده
-
رویین تن
دیکشنری فارسی به عربی
منيع
-
active-passive transition
گذار فعال ـ رویین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] گذار پتانسیلی که در آن چگالی جریان در قسمت آندی فلز رویین بهشدت اُفت میکند و خوردگی به حداقل میرسد
-
primary passive potential
پتانسیل رویین اولیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ← پتانسیل رویینش
-
passive-active cell
پیل رویین ـ فعال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی پیل خوردگی که در آن آند فلزی در حالت فعال و کاتد هم از همان فلز، اما در حالت رویین باشد
-
جستوجو در متن
-
رویینه دژ
لغتنامه دهخدا
رویینه دژ. [ ن َ / ن ِ دِ ] (اِخ ) رویین دز. رویین دز که قلعه ای است از توران . (از برهان ). رجوع به رویین دز شود.
-
رویندز
لغتنامه دهخدا
رویندز. [ ی َ دِ ] (اِخ )دژ محکمی است از اعمال آذربایجان در نزدیکی تبریز. (از معجم البلدان ). رویین دز. رجوع به رویین دز شود.
-
دژ
لغتنامه دهخدا
دژ. [ دِ ] (اِ) قلعه و حصار. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). کوت . (یادداشت مرحوم دهخدا). دز : بیامد چو نزدیکی دژ رسیدخروشیدن و بانگ ترکان شنید. فردوسی .تو اندیشه در دل میاور بسی تو نگرفتی این دژ نگیرد کسی . فردوسی .دژی داشت پرموده آوازه نام کزآن دژ بدی...
-
همای
لغتنامه دهخدا
همای . [ هَُ ] (اِخ ) نام یکی ازخواهران اسفندیار است که ارجاسپ او را اسیر کرده درقلعه ٔ رویین دژ نگه داشته بود. (برهان ) : که هرکز میانه نهد پیش ، پای مر او را دهم دختر خود همای .فردوسی .
-
دز بهمن
لغتنامه دهخدا
دزبهمن . [ دِ زِ ب َ م َ ] (اِخ ) در اردبیل بر سرکوه سیلان در غایت استحکام بوده و آن را رویین دز نیز می گفته اند. اکنون ویران دز است . (از آنندراج ). و رجوع به دژ بهمن و نیز نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 81 شود.
-
کرم هفتواد
لغتنامه دهخدا
کرم هفتواد. [ ک ِ م ِ هََ ] (اِخ ) داستان این کرم در شاهنامه ٔ فردوسی به اختصار چنین آمده است که در شهر کجاران مردی بود مشهور به هفتواد، زیرا هفت پسر داشت و دختری نیز او را بود. دختران آن شهر هرروز به کوهساری که در کنار شهر بود همگروه می رفتند و دوک ...