کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویین دژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رویین دژ
/ruy(')indež/
معنی
قلعۀ محکم و استوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رویین دژ
لغتنامه دهخدا
رویین دژ. [ دِ ] (اِ مرکب ) کوس رویین . (ناظم الاطباء). || قلعه و دژ استوار و محکم : چو رویین تن اسفندیار است هردم بر او فتح رویین دژ آسان نماید. خاقانی .رویین دژ آز را گشادم آوازه ٔ هفتخوان شکستم .خاقانی .زیراین رویین دژ زنگارخوردهر سحرگه هفتخوان خو...
-
رویین دژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ruy(')indež قلعۀ محکم و استوار.
-
واژههای مشابه
-
passive region
ناحیۀ رویین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ناحیهای که در آن سرعت خوردگی فلز به حداقل میرسد
-
passive metal
فلز رویین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] فلزی که علیرغم تمایل ترمودینامیکی به خوردگی در شرایط محیطی ناشی از قطبش آندی معین در برابر خوردگی مقاوم است
-
passivator
رویینساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] هریک از بازدارندههای خوردگی که پتانسیل فلز را مثبتتر میکنند و از خوردگی آن میکاهند
-
رویین تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص مر.)کسی که بدنی نیرومند و آسیب ناپذیر دارد.
-
رویین خم
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِمر.) 1 - کوس . 2 - نوعی شیپور بزرگ و خمیده .
-
آیینه ٔ رویین
لغتنامه دهخدا
آیینه ٔ رویین . [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سجنجل .
-
رویین تنی
لغتنامه دهخدا
رویین تنی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت رویین تن . تن نیرومند و محکم داشتن : به من می رسد بازوی بهمنی که اسفندیارم به رویین تنی . نظامی .رجوع به رویین تن شود.|| کنایه از معزولی . (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به رو...
-
رویین چنگ
لغتنامه دهخدا
رویین چنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) کسی که پنجه ٔ او رویین باشد. (ناظم الاطباء). که چنگال و سرپنجه از روی دارد و آن کنایه از قدرت نیروی سرپنجه است : گرچه شاطر بود خروس به جنگ چه زند پیش باز رویین چنگ .سعدی (گلستان ).
-
رویین خم
لغتنامه دهخدا
رویین خم . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) رویینه خم . کوس و دمامه و نقاره ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء) (برهان ). کوس . (از انجمن آرا) (آنندراج ). دمامه . کوس . (شرفنامه ٔ منیری ) : ناله ٔ کرنای و رویین خم در جگر کرده زهره ها را گم . نظامی .ز فریاد رویین خم از پشت پیل...
-
رویین درق
لغتنامه دهخدا
رویین درق . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 763 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کند و چشمه . محصولات عمده ٔ آنجا غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رویین ساز
لغتنامه دهخدا
رویین ساز. (نف مرکب ) روی ساز و صفار. (ناظم الاطباء). رجوع به روی گر شود.
-
رویین سم
لغتنامه دهخدا
رویین سم . [ س ُ ] (ص مرکب ) رویینه سم . که سم چون روی دارد محکم و سخت . || (اِ مرکب ) اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 37). رجوع به رویینه سم و اسب شود.