کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویینه دژ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رویینه دژ
لغتنامه دهخدا
رویینه دژ. [ ن َ / ن ِ دِ ] (اِخ ) رویین دز. رویین دز که قلعه ای است از توران . (از برهان ). رجوع به رویین دز شود.
-
واژههای مشابه
-
رویینه تن
لغتنامه دهخدا
رویینه تن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (ص مرکب ) که تن از روی دارد.برنجی بدن . برنجین . (فرهنگ لغات ولف ). کنایه از نیرومند و آنکه دارای تنی سخت و استوار است : حکیمان رومی شدند انجمن یکی گفت کای پیل رویینه تن . فردوسی .برون رفت رویین رویینه تن ابا ده هزار از ...
-
رویینه خم
لغتنامه دهخدا
رویینه خم . [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) کوس و نقاره ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ). رویین خم . (فرهنگ فارسی معین ) : بزد نای رویین و رویینه خم خروش آمد و ناله ٔ گاودم . فردوسی .برآمد خروشیدن گاودم دم نای رویین و رویینه خم . فردوس...
-
رویینه سم
لغتنامه دهخدا
رویینه سم . [ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) رویین سم . قوی سم . اسب ومرکبی که دارای پای و سم نیرومند باشد : برانگیخت پس رخش رویینه سم برآمد خروشیدن گاودم . فردوسی .نشست از بر ابلق مشک دم جهنده سرافراز رویینه سم . فردوسی .رجوع به رویین سم شود.
-
رویینه مال
لغتنامه دهخدا
رویینه مال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تیز. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) صدایی که از دهن برآرند. (ناظم الاطباء). || جراد. (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
-
رویینه نای
لغتنامه دهخدا
رویینه نای . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بوق برنجین . (ناظم الاطباء). ساز و نی که از روی سازند.
-
جستوجو در متن
-
کولخ
لغتنامه دهخدا
کولخ . [ ل َ ] (اِخ ) با ثانی مجهول ، نام مردی بوده تورانی که اسفندیار را از راه هفت خوان به رویینه دژ رسانید. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). در فهرست ولف «کولخ » و «گولخ » نیامده و شخصی که اسفندیار را در هفتخوان رهنمایی کرد گرگسار بود. (حاشی...
-
رویین
لغتنامه دهخدا
رویین . (ص نسبی ) منسوب به روی به معنی بَرو فوق . زبرین . برین . مقابل زیرین . آنچه بربالا است . خلاف زیرین . (یادداشت مؤلف ) : گفت لطف کن ولحاف رویین را بردار که هزار دانه عرق کردم . (از لطائف عبید زاکانی ). || منسوب به روی که فلزی است . هر چیز که ...
-
هفت خوان
لغتنامه دهخدا
هفت خوان . [ هََ خوا / خا ] (اِخ ) خوان به معنی سفره است . بعضی وجه تسمیه ٔ این کلمه را آن دانسته اند که رستم و اسفندیار بعد از هر کامیابی ، خوانی ازاغذیه ٔ لذیذ می گستردند، ولی این وجه صحیح نمی نماید.وجه دیگر اینکه کلمه مصحف هفتخان مرکب از هفت و خان...
-
کرگسار
لغتنامه دهخدا
کرگسار. [ ک َ ] (اِخ ) نام ولایتی است . (برهان ) (آنندراج ). نام سرزمینی است . (فهرست ولف ). در شاهنامه کرگساران و مازندران مرادف آمده است و البته مراد از مازندران ، سرزمین ساحلی دریای خزر نیست : یکی از طوایف مارد یا مازندرانی معروف به کرگ بوده و کرگ...
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُ ] (اِ) ظرفی سفالین یا گلین و بزرگ که در آن آب و دوشاب و سرکه و شراب و آرد و مانند آن کنند. (منتهی الارب ). دَن . خابیه . خمره . خنب . خنبره . (یادداشت مؤلف ) : شو بدان گنج اندرون خمی بجوی . رودکی .لعل می را ز سرخ خم برکش در کدو نیمه کن به...
-
رستم
لغتنامه دهخدا
رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) پسر زال پهلوانی مشهور از اهالی زابلستان . (ناظم الاطباء). نام پهلوان داستانی ایران که جنگها و دلاوریهای او در شاهنامه آمده و او را رستم دستان و رستم زال نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 24). نام پهلوانی معروف از سرداران لشکر کیکاوس...
-
جرس
لغتنامه دهخدا
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) درای و زنگ . (منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. (از المنجد). درای . (دهار) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (آنندراج ). زنگ . (انجمن آرا). مطلق زنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). درای کلان و ...