کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رویینه
معنی
(نِ) 1 - ساخته شده از روی . 2 - محکم ، استوار.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رویینه
فرهنگ نامها
(تلفظ: ruiyne) (رویین + اینه (پسوند نسبت)) ، منسوب به رویین ، ← رویین .
-
رویینه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) 1 - ساخته شده از روی . 2 - محکم ، استوار.
-
رویینه
لغتنامه دهخدا
رویینه . [ ن َ / ن ِ] (ص نسبی ) هر چیز که از روی ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). رویین . (فرهنگ فارسی معین ). از روی ، چنانکه رویینه خم و غیره . (از یادداشت مؤلف ) : ز رویینه آلت به خروارهاز سیمینه چندان که انبارها. اسدی .رجوع به رویین شود. || برنجی...
-
واژههای مشابه
-
رویینه تن
لغتنامه دهخدا
رویینه تن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (ص مرکب ) که تن از روی دارد.برنجی بدن . برنجین . (فرهنگ لغات ولف ). کنایه از نیرومند و آنکه دارای تنی سخت و استوار است : حکیمان رومی شدند انجمن یکی گفت کای پیل رویینه تن . فردوسی .برون رفت رویین رویینه تن ابا ده هزار از ...
-
رویینه خم
لغتنامه دهخدا
رویینه خم . [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) کوس و نقاره ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان ). رویین خم . (فرهنگ فارسی معین ) : بزد نای رویین و رویینه خم خروش آمد و ناله ٔ گاودم . فردوسی .برآمد خروشیدن گاودم دم نای رویین و رویینه خم . فردوس...
-
رویینه دژ
لغتنامه دهخدا
رویینه دژ. [ ن َ / ن ِ دِ ] (اِخ ) رویین دز. رویین دز که قلعه ای است از توران . (از برهان ). رجوع به رویین دز شود.
-
رویینه سم
لغتنامه دهخدا
رویینه سم . [ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) رویین سم . قوی سم . اسب ومرکبی که دارای پای و سم نیرومند باشد : برانگیخت پس رخش رویینه سم برآمد خروشیدن گاودم . فردوسی .نشست از بر ابلق مشک دم جهنده سرافراز رویینه سم . فردوسی .رجوع به رویین سم شود.
-
رویینه مال
لغتنامه دهخدا
رویینه مال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) تیز. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) صدایی که از دهن برآرند. (ناظم الاطباء). || جراد. (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
-
رویینه نای
لغتنامه دهخدا
رویینه نای . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بوق برنجین . (ناظم الاطباء). ساز و نی که از روی سازند.
-
جستوجو در متن
-
رینه خم
لغتنامه دهخدا
رینه خم . [ رُن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) رویینه خم . (برهان ). کوس . دمامه . نقاره ٔ بزرگ . (برهان ). رجوع به رویینه خم شود.
-
ریینه خم
لغتنامه دهخدا
ریینه خم . [ رُ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) رویینه خم . یعنی کوس و دمامه و نقاره ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). رجوع به رویینه خم شود.
-
رئینه خم
لغتنامه دهخدا
رئینه خم . [ رُ / ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) مخفف روئینه خم . رویینه یا رویینه خم است که کوس و دمامه و نقاره ٔ بزرگ باشد. (آنندراج ). رجوع به مترادفات شود.
-
روینه
لغتنامه دهخدا
روینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) رویینه . هر چیز که از روی ساخته شده و یا از روی اندود شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به رویینه شود. || حلبی ساز. دیگ ساز. کسی که دیگ سفید کند. || رنگ سرخ . (ناظم الاطباء).