کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویۀ گونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رویه
واژگان مترادف و متضاد
پهنه، سطح، سطحه
-
رویه
واژگان مترادف و متضاد
۱. رفتار، روش، سیرت ۲. اسلوب، روند، شیوه، نهج ۳. رسم، وضع
-
رویه
فرهنگ فارسی معین
(رَ وِ یِّ) [ ع . رویة ] (اِ.) اندیشه ، فکر.
-
رویه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِ.) 1 - روی ، صورت . 2 - شکل ، هیئت . 3 - نما، طرفِ بیرون هر چیزی . 4 - سطح .
-
رویه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) روش .
-
رؤیة
لغتنامه دهخدا
رؤیة. [ رُءْ ی َ ] (ع مص ) رؤیت . دیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دیدن به چشم در هرکجا باشد خواه در دنیا خواه در آخرت . (از تعریفات جرجانی ). || دانستن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || پنداشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار). رجو...
-
رویه
لغتنامه دهخدا
رویه . [ رَ وی ی َ / ی ِ ] (ع اِ) فکر و تأمل در کارها. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). اندیشه . فکر. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 5). فکر. (آنندراج ). فکر در کار. (دهار). نگرش . فکر. اندیشه . خرد. عقل . شأن . امر. صلاح . تفکر. ...
-
رویه
لغتنامه دهخدا
رویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) روی . || برنج . (ناظم الاطباء).
-
رویه
لغتنامه دهخدا
رویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) صفحه و روی صورت . چهره . روی . (فرهنگ فارسی معین ). || سوی . جانب . (ناظم الاطباء).- دورویه ؛ دارای دو روی و دو وضع و دو روش . (ناظم الاطباء). رجوع به دورو شود.- || دوطرف . دوجانب . دوسو. دوصف : به پیمان که از هر دورویه سپا...
-
روية
دیکشنری عربی به فارسی
تشخيص دادن , تميز دادن , پيدا , پديداري , قابليت ديدن , ميدان ديد , ديد , بينايي , رويا , خيال , تصور , ديدن , يا نشان دادن (دررويا) , منظره , وحي , الهام , بصيرت
-
رویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رویَّة و روِیئَة، مؤنثِ رَوی] [قدیمی] raviy[y]e = رَویت
-
رویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، از «رو»، بن مضارعِ رفتن، به سیاقِ عربی] raviy[y]e طریقه؛ روش.
-
رویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ruye ۱. طرف بیرون و ظاهر چیزی.۲. [مقابلِ آستر] پارچۀ رویی لباس.۳. [قدیمی] صف؛ ردیف.
-
رویه
دیکشنری فارسی به عربی
اجراء , خطة , سطح , قمة , مسمار , مواجهة
-
رویه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ruɂa طاری: düma طامه ای: dima طرقی: düma کشه ای: dima نطنزی: duma