کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رویگر
/ruygar/
معنی
مسگر؛ صفار؛ سفیدگر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
coppersmith, scanner
-
جستوجوی دقیق
-
رویگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ruygar مسگر؛ صفار؛ سفیدگر.
-
واژههای همآوا
-
روی گر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص ) 1 - کسی که ظروف رویین می سازد. 2 - کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند.
-
روی گر
لغتنامه دهخدا
روی گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف ). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین ) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387).
-
جستوجو در متن
-
صفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] saffār رویگر.
-
سفیدگر ظروف
واژهنامه آزاد
رویگر
-
سفیدگر
واژگان مترادف و متضاد
رویگر، مسگر
-
مسگر
لهجه و گویش بختیاری
mesgar 1. مسگر؛ 2. رویگر.
-
whitesmith
دیکشنری انگلیسی به فارسی
whitesmith، ابکار فلزات، سفیدگر، رویگر
-
سفیدگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سپیدگر› sefidgar کسی که ظرفهای مسی را قلعاندود و سفید میکند؛ رویگر؛ سفیدکار.
-
صفار
فرهنگ فارسی معین
(صَ فّ) [ ع . ] (ص .)1 - رویگر. 2 - روی - فروش .
-
رحمان قلی
لغتنامه دهخدا
رحمان قلی . [ رَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رویگر بخش نوخندان شهرستان درگز. سکنه ٔ آن 108 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و سیب زمینی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مسگر
لغتنامه دهخدا
مسگر. [ م ِ گ َ ] (ص مرکب ) نحاس . (منتهی الارب ). کسی که ظروف مسینه و ادوات مسینه می سازد و می فروشد. (ناظم الاطباء). آن که مس سازد : حسب الرقم اشرف مقرراست که ضابطان و مستأجران و... مسگران و غیرهم بدون اطلاع و وقوف معیران و گماشتگان ایشان داد و ست...
-
گر
لغتنامه دهخدا
گر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در هیئت آن چیز باشد، چون : شمشیرگر و زرگر مجاز است ، زیرا که جعل و جاعل را در ذات زر و آهن ه...