کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رویهکوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رویه
دیکشنری فارسی به عربی
اجراء , خطة , سطح , قمة , مسمار , مواجهة
-
رویه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ruɂa طاری: düma طامه ای: dima طرقی: düma کشه ای: dima نطنزی: duma
-
رویه
لهجه و گویش تهرانی
ضد آستر
-
گل کوبی
لغتنامه دهخدا
گل کوبی . [ گ ُ ](حامص مرکب ) (از: گل + کوب ، کوبیدن + ی ، پسوند حاصل مصدر، اسم معنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیر و گشتی باشد که در اول بهار کنند و آن چنان بود که مقدم بر جمیع گلها گل زردی بشکفد و مردمان از آن گل بسیار بچینند و بر باغها رفته ...
-
گچ کوبی
لغتنامه دهخدا
گچ کوبی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل گچ کوفتن .
-
نخاله کوبی
لغتنامه دهخدا
نخاله کوبی . [ ن ُ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل نخاله کوب . رجوع به نخاله و نخاله کوب شود.
-
نقره کوبی
لغتنامه دهخدا
نقره کوبی . [ ن ُ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) عمل نقره کوب .
-
واکسن کوبی
لغتنامه دهخدا
واکسن کوبی . [ س َ] (حامص مرکب ) مایه کوبی . واکسن زدن . تزریق واکسن .
-
جاده کوبی
لغتنامه دهخدا
جاده کوبی . [ جادْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) راه صاف کردن . عمل آنکه جاده را کوبد.
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) 'āb[e]lekubi تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله.
-
آهن کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āhankubi شغل و عمل آهنکوب؛ کوبیدن تسمهها یا ورقههای آهنی بر روی شیروانی یا اتاق اتوبوس یا جای دیگر.
-
گل کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) golkubi ۱. لگد کردن گُلها.۲. [قدیمی] سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار؛ گلگشت.
-
مایه کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (طب قدیم) māyekubi مایۀ ضد بیماری به بدن کسی داخل کردن؛ تلقیح واکسن؛ واکسینوتراپی.
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) تزریق مایة آبله .
-
برنج کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - کار و شغل برنج کوب ، دنگ کاری . 2 - جدا کردن دانة برنج از پوست آن .