کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روین
/ruyan/
معنی
۱. = روناس: ◻︎ آنجا که حسام او نماید روی / از خون عدو شود گیا روین (عسجدی: لغتنامه: روین).
۲. ریشۀ سرخرنگ این گیاه که در رنگرزی به کار میرود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روین
فرهنگ فارسی معین
(رُ وَ) (اِ.) نک روناس .
-
روین
لغتنامه دهخدا
روین . [ ] (اِخ ) شهری است به ناحیت کرمان با چاههای بسیار که آب از آن خورند و کشت و برز بر آب چاه کنندو نعمتی فراخ و هوایی معتدل . (حدود العالم ). || قریه ای است از قراء جرجان . (معجم البلدان ).
-
روین
لغتنامه دهخدا
روین . [ ی َ ] (یونانی ، اِ) اسم یونانی فوةالصبغ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عروق الخمر. (منتهی الارب ). روناس . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). به هندی مجیهنه . (از غیاث اللغات ) : آن...
-
روین
لغتنامه دهخدا
روین . [ ی ِ ] (ص نسبی ) صورت مخففی از رویین . (یادداشت مؤلف ). رویین . (ناظم الاطباء) : سکندر بدو گفت من روینم از آزار سستی نگیرد تنم . فردوسی .|| برنجین . (ناظم الاطباء).
-
روین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] ruyan ۱. = روناس: ◻︎ آنجا که حسام او نماید روی / از خون عدو شود گیا روین (عسجدی: لغتنامه: روین).۲. ریشۀ سرخرنگ این گیاه که در رنگرزی به کار میرود.
-
جستوجو در متن
-
روینه
لغتنامه دهخدا
روینه . [ ی َ ن َ / ن ِ ] (اِ) فوه . روین . (زمخشری ). روناس . رجوع به روین و روناس شود.
-
رناس
لغتنامه دهخدا
رناس . [ رُن ْ نا ](اِ) روناس . روغناس . رویَن . و رجوع به روناس شود.
-
روینگ
لغتنامه دهخدا
روینگ . [ ی َ] (اِ) روین . روناس . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). فوه . روین . روناس . رویناس . روغناس . فوةالصبغ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به روناس شود.
-
رودن
لغتنامه دهخدا
رودن . [ دَ ] (اِ) رودنیاس باشد. و آن گیاهی است که چیز بدان رنگ کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ). روناس . (ناظم الاطباء). رودنگ . روغناس . روین . رجوع به رونیاس و روناس و رودنگ شود.
-
روناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رویناس، روغناس، ریناس› (زیستشناسی) ru(o)nās گیاهی پایا و خودرو با برگهای نوکتیز و گلهای کوچک زردرنگ که ریشۀ آن در تهیه رنگ قرمز کاربرد دارد؛ روین؛ رودن؛ رودنگ؛ روینگ؛ زغنار.
-
روغناس
لغتنامه دهخدا
روغناس . (اِ) رویناس و روناس . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 24). روناس . رُنّاس . روین . فُوَة. عروق حُمر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به روناس و رویناس شود.
-
فوة
لغتنامه دهخدا
فوة. [ ف ُوْ وَ ] (ع اِ) روناس که بیخ درختی است باریک ، دراز، سرخ که بدان رنگ کنند. (منتهی الارب ). و آن را روناس و روین نیز گویند. (یادداشت مؤلف ) || داروئی مُسقِط جنین . (منتهی الارب ). در داروسازی نیز به کار برند. (یادداشت مؤلف ).
-
روناس
لغتنامه دهخدا
روناس . (اِ) روغناس . رناس . روین . روینک . عروق الصباغین . عروق ضمر. فوه . نباتی است رنگی که بیشتر در آذربایجان و حوالی یزد روید و رنگرزی را به کار آید. (یادداشت مؤلف ). به معنی همان رودنک که جامه بدان سرخ کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ...
-
پیلستگین
لغتنامه دهخدا
پیلستگین . [ ل َ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به پیلسته . عاجین . چیز ساخته از پیلسته و عاج . (فرهنگ نظام ) : یکی پیلستگین منبر مجره زده گردش نُقَط در آب روین . منوچهری .مزن پیلستگین دو دست بر روی مکن از ماه تابان عنبرین موی . فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).ب...