کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رونده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رونده
/ravande/
معنی
کسی که به راهی میرود؛ راهگذر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک
دیکشنری
marcher
-
جستوجوی دقیق
-
رونده
واژگان مترادف و متضاد
ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک
-
رونده
فرهنگ فارسی معین
(رَ وَ دِ) (ص فا.) 1 - عابر. 2 - راهرو، سالک . ج . روندگان .
-
رونده
لغتنامه دهخدا
رونده . [ رَ وَ دَ ] (اِخ ) دهی از بخش کرج شهرستان تهران .سکنه 107 تن . آب آن از قنات و رود گردان . محصول عمده ٔ آنجا غلات و بنشن و صیفی و چغندر و انگور و لبنیات . راه آن ماشین رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رونده
لغتنامه دهخدا
رونده . [ رَ وَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از رفتن . آنکه رود. راهی . آنکه راه رود. (فرهنگ فارسی معین ). عموم روندگان را نیز گویند چه پیاده چه سواره چه اسب و چه استر. (انجمن آرا) (آنندراج ). روان شونده . (یادداشت مؤلف ). ماشی . (منتهی الارب ) : چه چی...
-
رونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ravande کسی که به راهی میرود؛ راهگذر.
-
رونده
دیکشنری فارسی به عربی
مسافر
-
واژههای مشابه
-
traveling wave
موج رونده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] موجی که انرژی را از نقطهای به نقطۀ دیگر انتقال میدهد، بر خلاف موج ساکن که در آن انرژی موج در ناحیۀ محصوری ذخیره میشود
-
Malva neglecta Wallr, running mallow
پنیرک رونده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] گونهای پنیرک به شکل گیاه علفی چندساله به بلندی 8 تا 45 سانتیمتر و خاکستریـ پرزدار با ساقههای پرشمار و خوابیده یا خیزان و اغلب چوبی در قاعده و پوشیده از کرکهای متراکم ستارهای و با دُمبرگهای چندبرابر طول برگ و پهنک برگ دایرهای ...
-
پس رونده
لغتنامه دهخدا
پس رونده . [ پ َ رَ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پس رو. پی رو. تَبع. تابع. تبیع : و دبران را نیز تابعالنجم خوانند، ای پس رونده پروین . (التفهیم ).
-
پیش رونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišravande آنکه پیش برود و پیشی بجوید.
-
جلو رونده
دیکشنری فارسی به عربی
تقدمي , مقبل
-
فرو رونده
دیکشنری فارسی به عربی
تدخلي
-
داخل رونده
دیکشنری فارسی به عربی
داخلي
-
بالا رونده
دیکشنری فارسی به عربی
صعود , متسلق