کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روند
/ravand/
معنی
روش؛ رفتار؛ طریقه؛ طرز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال
دیکشنری
course, current, flow, heat, process, trend, way
-
جستوجوی دقیق
-
روند
واژگان مترادف و متضاد
جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال
-
trend
روند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] الگوی تغییر منظم دادهها و پدیدهها در یک بازۀ زمانی مشخص
-
روند
فرهنگ فارسی معین
(رَ وَ) (اِ.) رفتار، طریقه .
-
روند
لغتنامه دهخدا
روند. [ رَ وَ ] (اِخ ) دهی از بخش صومای شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از رود نازلو و چشمه . محصول عمده ٔ آنجا غلات و توتون . صنایع دستی زنان اهالی جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
روند
لغتنامه دهخدا
روند. [ رَ وَ ] (اِمص ، اِ) چنانکه روال در این اواخر اختراع به غلط شده و منشی ها و نویسندگان عامی در نوشته های خود می آورند و از آن روش و طریقه اراده می کنند روند نیز به معنی طریق و روش و ترتیب بکار می رود. سبک . وتیره . روال . روش . طریقه . طریق . |...
-
روند
لغتنامه دهخدا
روند. [ رِ وَ ] (ع اِ) روند صینی . دوایی است معروف و اطباء الف زیاده کنند پس راوند چینی گویند. (منتهی الارب ). ریوند. راوند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به راوند و ریوند شود.
-
روند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ravand روش؛ رفتار؛ طریقه؛ طرز.
-
روند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: round] rond دور؛ دوره؛ نوبت.
-
روند
دیکشنری فارسی به عربی
عملية
-
روند
لهجه و گویش تهرانی
کار باب و راه دست، کار بی دردسر، سری کاری
-
روند
واژهنامه آزاد
روند {به فتح ر وو} سلسله ، سلسله کاری ، به طور مثال روند انتخابات، روند کاری
-
واژههای مشابه
-
megatrend, macrotrend
کلانروند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] روندی گسترده شامل روندهای فرعی با آثار و پیامدهای فراوان
-
یک روند
لغتنامه دهخدا
یک روند. [ ی َ / ی ِ رَ وَ ] (ق مرکب ) در تداول عامه ، پشت سر هم . پیاپی . لاینقطع.
-
trend analysis
تحلیل روند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] پایش تغییر متغیرهای برگزیده از گذشته تا امروز