کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رومی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رومی
/rumi/
معنی
۱. از مردم روم.
۲. تهیهشده در روم.
۳. (اسم) زبان و خط لاتین.
۴. (صفت نسبی، منسوب به روم شرقی، و مخصوصاً آسیای صغیر) اهل روم شرقی.
۵. (اسم) (موسیقی) گوشهای در بیات تُرک.
۶. [قدیمی، مجاز] سفید و روشن.
۷. (اسم) [قدیمی] نوعی پارچۀ گرانقیمت.
۸. (اسم) [قدیمی، مجاز] خورشید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Roman
-
جستوجوی دقیق
-
رومی
فرهنگ فارسی معین
[ ع - فا ] (ص نسب .) 1 - منسوب به روم . 2 - سفیدپوست . 3 - کنایه از: روز.
-
رومی
لغتنامه دهخدا
رومی . (ص نسبی ) منسوب به روم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ). منسوب به روم و به این معنی اخیر جمع آن روم است . گویند: رجل رومی و قوم روم و لیس بین الواحد و الجمع الا الیاء.(ناظم الاطباء). || ساخت روم : سکندر بیامد...
-
رومی
لغتنامه دهخدا
رومی . [ ی ی ] (ع ص ، اِ) بادبان کشتی خالی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رومی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روم، کشوری باستانی و بزرگ به مرکزیت ایتالیای کنونی که بخش بزرگی از اروپا، افریقای شمالی، و خاور نزدیک را در بر میگرفت) rumi ۱. از مردم روم.۲. تهیهشده در روم.۳. (اسم) زبان و خط لاتین.۴. (صفت نسبی، منسوب به روم شرقی، و مخصوصاً آسی...
-
رومی
دیکشنری فارسی به عربی
رومانسي , روماني
-
واژههای مشابه
-
علک رومی
لغتنامه دهخدا
علک رومی . [ ع ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان مصطکی است . (مخزن الادویه ). رجوع به مصطکی شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به اولیازاده . رجوع به علیرضا (ابن ابراهیم ...) شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به وصفی . رجوع به علیرضا (ابن حسین ...) شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن زکی بوسنوی رومی حنفی . رجوع به علی بوسنوی شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن شعبان اقسرائی رومی حنفی . رجوع به علی اقسرائی شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ادرنوی رومی حنفی (علی وحید...) رجوع به علی وحید شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبدالباقی بن احمد رومی حنفی ، مشهور به ظریفی . رجوع به علی ظریفی شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیزبن حسام بن حامد، مشهور به ام ولدزاده ٔ رومی . وی عهده دار امر قضا در حلب بود و در سال 980 هَ . ق . در همین شهردرگذشت . اوراست : 1 - رسالة الامتحان . 2 - الرسالة السیفیة. 3 - الرسالة الشمعیة. (از معجم المؤلف...
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عثمان بن سلیمان باباطاغی رومی حنفی . رجوع به علی باباطاغی شود.