کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رومان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رومان
معنی
(رُ) [ فر. ] (اِ.) نک رمان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رومان
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] (اِ.) نک رمان .
-
رومان
لغتنامه دهخدا
رومان . (اِخ ) ابن سرحان از قاتلان عثمان بن عفان ، که به دست غلامان عثمان به قتل رسید. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 174). و رجوع به تاریخ سیستان ص 84 شود.
-
رومان
لغتنامه دهخدا
رومان . (اِخ ) شهری در طبرستان . (ناظم الاطباء). اما ظاهراً همان رویان باشد. که تحریف شده است . رجوع به رویان شود.
-
رومان
لغتنامه دهخدا
رومان . (اِخ ) موضعی در ری . (ناظم الاطباء).
-
رومان
لغتنامه دهخدا
رومان . (اِخ ) نام فرشته ای که در قبر بر مرده ورود می کند و روی آن مانند آفتاب می درخشد. (ناظم الاطباء).- ام رومان ؛ مادر عایشه رضی اﷲ عنهما. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
ام رومان
لغتنامه دهخدا
ام رومان . [ اُم ْ م ِ ] (اِخ ) دختر عامربن عویمر از صحابیات و همسر ابوبکر خلیفه ٔ اول و مادر عایشه بود که در زمان حیات پیغمبر درگذشت . پیغمبر بر وی نماز گزارد و گفت : اللهم لم یخف علیک مالقیت ام رومان فیک و فی رسولک . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 328). و ر...
-
ابن رومان القاری
لغتنامه دهخدا
ابن رومان القاری . [ اِ ن ُ نِل ْ ] (اِخ ) رجوع به یزیدبن رومان القاری شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوروح
لغتنامه دهخدا
ابوروح . [ اَ ] (اِخ ) یزیدبن رومان القاری ، معروف به ابن رومان . محدث است . و رجوع به یزید... شود.
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن رومان ، قبیله ای است از عرب .
-
رومنا
لغتنامه دهخدا
رومنا. [ م َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند انار و رومان است . (از برهان ) (از انجمن آرا).
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ رَ ] (اِخ ) ابن رومان بن ناحیةبن مراد. پدر تیره ای است . اویس قرنی از این تیره است . (از منتهی الارب ).
-
ثعلبتان
لغتنامه دهخدا
ثعلبتان . [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) دو قبیله از عرب یعنی ثعلبة بن جدعاء و ثعلبة بن رومان .
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن رومان اسدی ، یکی از قراء که نافع قرائت را از او اخذ کرد. (نفائس الفنون ). یزیدبن رومان قاری ، مکنی به ابوروح ، تابعی است . (یادداشت مؤلف ). او اهل مدینه و از ثقات بود و در مدینه به سال 130 هَ. ق . درگذشت . شرح حال وی در کتب ...