کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رولور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رولور
لغتنامه دهخدا
رولور. [ رِ وُ وِ ] (فرانسوی ، اِ) در تداول عامه رولور. پیشتاب .شش لول . طپانچه آلتی آچلان . حاجت . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
کلت
واژگان مترادف و متضاد
پارابلوم، تپانچه، رولور
-
six-gun
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شش تفنگ، رولور، شش تیر، شش لول
-
revolvers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجسمه سازان، هفت تیر، رولور
-
sixgun
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ششگن، رولور، شش تیر، شش لول
-
ششلول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) šešlul نوعی اسلحۀ کمری با جای شش فشنگ؛ رولور.
-
پیستوله
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشتو، تپانچه، طپانچه، رولور، سلاحکمری، هفتتیر ۲. رنگپاش
-
پیشتو
لغتنامه دهخدا
پیشتو. [ ت َ / تُو ] (اِ) پیشتاب . پیستوله . رولور. طپانچه . رجوع به پیستوله و پیشتاب شود.
-
پیشتاب
لغتنامه دهخدا
پیشتاب . (اِ)پیشتو. صورتی از کلمه ٔ پیستوله . رجوع به پیستوله شود. طپانچه . آلتی آتشی کوچک . رولور یا رولوه ٔ لوله بلند. تپانچه . قسمی شش لول .
-
تیر خلاص
لغتنامه دهخدا
تیر خلاص . [ رِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیری که با رولور پس از تیرباران محکومی در مغزش خالی کنند سرعت مرگ محکوم را.
-
مسدس
لغتنامه دهخدا
مسدس . [ م ُ س َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی ازتسدیس . رجوع به تسدیس شود. || شش شده . دارای شش رکن . (از اقرب الموارد). شش پهلو. (غیاث ) (آنندراج ). شش کرانه . شش گوش . شش گوشه . || نزد محاسبان و مهندسان ، سطحی باشد که شش ضلع متساوی بدان محیط بود، و...
-
تپانچه
لغتنامه دهخدا
تپانچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) طپانچه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). به عربی لطمه خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن دست زدن بر صورت است در هنگام دلتنگی و عزا نه بمعنی سیلی است و در جای خود مرقوم خواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). زدن ...