کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روغان
/ravaqān/
معنی
۱. این طرف و آن طرف دویدن؛ بههرسو روی آوردن.
۲. مکر و خدعه؛ حیلهگری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روغان
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِمص .) حیله گری .
-
روغان
لغتنامه دهخدا
روغان . [ رَ وَ ] (ع مص ) رَوغ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روباه بازی کردن . (المصادربیهقی ) : اهل غور چون حال روغان و مداهنت او بدانستند... (تاریخ جهانگشای جوینی ). و رجوع به روغ شود.
-
روغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ravaqān ۱. این طرف و آن طرف دویدن؛ بههرسو روی آوردن.۲. مکر و خدعه؛ حیلهگری.
-
واژههای همآوا
-
روقان
لغتنامه دهخدا
روقان . (اِخ ) یا رودگان شهری است . صاحب تاریخ قم آرد: اردشیر بابک آن را بنا کرده و نام آن به فارسی رودگان بوده است بعد از آن معرب گردانیدند و گفتند روقان . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 70).
-
جستوجو در متن
-
رواغ
لغتنامه دهخدا
رواغ . [ رَ ] (ع اِمص ) پویه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از مصدررَوغ و رَوَغان . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). رجوع به روغ و روغان شود. || فراوانی . خصب . (از معجم متن اللغة). ریاغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ر...
-
روغ
لغتنامه دهخدا
روغ . [ رَ ] (ع مص ) پویه دویدن روباه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل . (از ناظم الاطباء). میل به دل یا عام است . قال اﷲ تعالی : فراغ الی اهله . (قرآن 26/51). (ناظم الاطباء). میل کردن و گریختن . (فر...
-
مداهنت
لغتنامه دهخدا
مداهنت . [ م ُ هََ ن َ ] (از ع اِمص ) چرب زبانی . خوشامد. (غیاث اللغات ). چاپلوسی . خوشامدگوئی . رجوع به مداهنه شود : مداهنت را با هوا موافقت باشد و نصیحت را مخالفت . (کشف المحجوب ). || سهل انگاری . آسان گیری . ماست مالی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به م...
-
اسغر
لغتنامه دهخدا
اسغر. [ اُ غ ُ ] (اِ) سیخول را گویند، و آن جانوری است که خارهای ابلق مانند سیخها بر بدن دارد و چون کسی قصد او کند خود را چنان تکانی میدهد که آن سیخها ازبدن او جسته بر آن کس میخورد و در تن او می نشیند، وگویند هرچند او را بزنند فربه تر شود. (از برهان )...