کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روغ
/ruq/
معنی
= آروغ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آروغ .
-
روغ
لغتنامه دهخدا
روغ . (اِ) آروغ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف آروغ است که از راه گلو برمی آید. (آنندراج ) (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 24). بادی که از گلوی مردم به خوردن فقاع و یا چیزی گوارا به آواز بیرون آید و آنرا آروغ ورک و رجغک نیز گویند. (از شرفنامه...
-
روغ
لغتنامه دهخدا
روغ . [ رَ ] (ع مص ) پویه دویدن روباه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل . (از ناظم الاطباء). میل به دل یا عام است . قال اﷲ تعالی : فراغ الی اهله . (قرآن 26/51). (ناظم الاطباء). میل کردن و گریختن . (فر...
-
روغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ruq = آروغ
-
واژههای همآوا
-
روق
لغتنامه دهخدا
روق . (ع ص ، اِ) ج ِ اَروَق و رَوقاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به اروق و روقاء شود. || ج ِ رائق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رائق ، بمعنی خوبروی و چیز خوب . (آنندراج ). و رجوع به رائق شود.
-
روق
لغتنامه دهخدا
روق . [ رَ ] (اِخ ) دهی در گرگان . (ناظم الاطباء). دهی است به جرجان . (منتهی الارب ).
-
روق
لغتنامه دهخدا
روق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) شاخ . ج ، اَرواق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخ ستور. (دهار). سرون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره ای از شب . || طرف پایین خانه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آغاز...
-
روق
لغتنامه دهخدا
روق . [ رَ ] (ع مص ) صاف و روشن گردیدن . (از ناظم الاطباء). روشن گردیدن آب و جز آن . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). صاف شدن آب . (از اقرب الموارد). صافی شدن آب . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || نیکو آمدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر...
-
روق
لغتنامه دهخدا
روق . [ رَ وَ ] (ع مص ) دراز شدن دو دندان علیا از دندانهای سفلی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دراز گردیدن ثنایای بالایین از ثنایای زیرین . (ناظم الاطباء). دراز شدن دندانهای کسی . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ریاغ
لغتنامه دهخدا
ریاغ . (ع اِمص ) ارزانی . فراخی . (منتهی الارب ). ارزانی . فراخی . بسیاری مأکولات . (ناظم الاطباء). || (اِ) سیل . بدل اسم است روغ را. (ناظم الاطباء). سیلان . اسم است روغ را. (منتهی الارب ). || خاک . و گویند خاک کوبیده و نرم . (از اقرب الموارد). رجوع...
-
روغان
لغتنامه دهخدا
روغان . [ رَ وَ ] (ع مص ) رَوغ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روباه بازی کردن . (المصادربیهقی ) : اهل غور چون حال روغان و مداهنت او بدانستند... (تاریخ جهانگشای جوینی ). و رجوع به روغ شود.
-
راوغ
لغتنامه دهخدا
راوغ . [ وِ ] (ع ص ) از رَوغ . فریبنده و حیله گر. (از منتخب اللغات ) (از غیاث اللغات ).
-
پویه رفتن
لغتنامه دهخدا
پویه رفتن . [ ی َ / ی ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) خبب : ارقال ؛ پویه رفتن ناقه .(صراح ). روغ ؛ پویه رفتن روباه . رجوع به پویه شود.