کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روسپی زن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روسپی زن
لغتنامه دهخدا
روسپی زن . [ زَ ] (ص مرکب ) مردی که زن او روسپی باشد : کس نداند روسپی زن کیست آن وآنکه داند نبودش بر خود گمان . مولوی .کس چه داند که روسپی زن کیست در دل کیست شرم و حمیت و چم . خطیری .روسپی را محتسب داند زدن شادباش ای روسپی زن محتسب . ؟و رجوع به زن رو...
-
واژههای مشابه
-
روسپی بارگی
لغتنامه دهخدا
روسپی بارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زناکاری . (ناظم الاطباء). شاهدبازی و فاحشه دوستی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به روسپی شود. || قحبگی و فاحشه گری .
-
روسپی باره
لغتنامه دهخدا
روسپی باره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) زناکار و بدکار و شنیعکار. (ناظم الاطباء). زانی و بدکار. (آنندراج .).
-
روسپی خانه
لغتنامه دهخدا
روسپی خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل فسق . فاحشه خانه : نونون شهری است [ بهندوستان ] و گویند که اندر وی بیش از سیصد هزار بت است و اندر وی روسپی خانه های بسیار. (حدود العالم ). و رجوع به روسپی شود.
-
روسپی زاده
لغتنامه دهخدا
روسپی زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) حرامزاده . (آنندراج ). فرزند روسپی که پدرش معلوم نباشد : وزآن پس چنین گفت با سرکشان که این روسپی زاده ٔ بدنشان .فردوسی .
-
روسپی باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ruspibāre مرد زناکار؛ زنباز.
-
روسپی زاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ruspizāde حرامزده.
-
جستوجو در متن
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل . (فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو...
-
راکاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (ص .) زن بدکاره ، روسپی .
-
جنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹ژنده› jende زن بدکار؛ روسپی.
-
جه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: jêh] [قدیمی] jeh زن بدکار؛ روسپی؛ فاحشه.
-
قحبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: قحبَة، جمع: قِحاب] qahbe زن بدکاره؛ روسپی.
-
زنچک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹زنچه› [قدیمی] zančak زن بدکار؛ روسپی؛ فاحشه.