کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روسپی باره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روسپی باره
/ruspibāre/
معنی
مرد زناکار؛ زنباز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روسپی باره
لغتنامه دهخدا
روسپی باره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) زناکار و بدکار و شنیعکار. (ناظم الاطباء). زانی و بدکار. (آنندراج .).
-
روسپی باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] ruspibāre مرد زناکار؛ زنباز.
-
واژههای مشابه
-
روسپی بارگی
لغتنامه دهخدا
روسپی بارگی . [ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) زناکاری . (ناظم الاطباء). شاهدبازی و فاحشه دوستی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به روسپی شود. || قحبگی و فاحشه گری .
-
روسپی خانه
لغتنامه دهخدا
روسپی خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل فسق . فاحشه خانه : نونون شهری است [ بهندوستان ] و گویند که اندر وی بیش از سیصد هزار بت است و اندر وی روسپی خانه های بسیار. (حدود العالم ). و رجوع به روسپی شود.
-
روسپی زاده
لغتنامه دهخدا
روسپی زاده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) حرامزاده . (آنندراج ). فرزند روسپی که پدرش معلوم نباشد : وزآن پس چنین گفت با سرکشان که این روسپی زاده ٔ بدنشان .فردوسی .
-
روسپی زن
لغتنامه دهخدا
روسپی زن . [ زَ ] (ص مرکب ) مردی که زن او روسپی باشد : کس نداند روسپی زن کیست آن وآنکه داند نبودش بر خود گمان . مولوی .کس چه داند که روسپی زن کیست در دل کیست شرم و حمیت و چم . خطیری .روسپی را محتسب داند زدن شادباش ای روسپی زن محتسب . ؟و رجوع به زن رو...
-
روسپی زاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ruspizāde حرامزده.
-
جستوجو در متن
-
روسبی باره
لغتنامه دهخدا
روسبی باره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) روسپی باره : زنی چشمهای بغایت خوش و خوب داشت روزی از شوهرشکایت بقاضی برد قاضی روسبی باره بود از چشمهای اوش خوش آمد. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 148).
-
کسبی باز
لغتنامه دهخدا
کسبی باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) روسپی باره و زناکار. (ناظم الاطباء).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) bāre دوستدار؛ بسیار علاقهمند (در ترکیب با کلمات دیگر): روسپیباره، زنباره، شاعرباره، عشقباره، غلامباره، گاوباره، ◻︎ دلی که عشق نورزید سنگ خاره بُوَد / چه دولتی بُوَد آن دل که عشقباره بُوَد (شرفالدینشفروه: مجمعالفرس: باره)، ◻︎ من گر نه...
-
شهیدی
لغتنامه دهخدا
شهیدی . [ ش َ ] (ص ) روسپی باره و زناکار. (ناظم الاطباء). || (اِ) تربزه که از اندرون سرخ برآید. (غیاث ).
-
فاحشه دوست
لغتنامه دهخدا
فاحشه دوست . [ ح ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) مرد زناکار. روسپی باره . (ناظم الاطباء).
-
باره
لغتنامه دهخدا
باره . [ رَ / رِ ] (پسوند) بصورت پسوند در ترکیب با کلمات به معنی دوست دارنده و حریص آید. غلام باره ؛ یعنی پسردوست . بمعنی دوست هم آمده . (برهان ) (دِمزن ) (غیاث ).بمعنی دوست که در بار مذکور شد. (انجمن آرا). کلمه ٔنسبت نیز هست که افاده ٔ معنوی دوست دا...