کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روستایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روستایی
/rustāy(')i/
معنی
۱. مربوط به روستا: لباس روستایی.
۲. از مردم روستا؛ دهاتی: مرد روستایی.
۳. [مجاز] سادهلوح؛ احمق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دهاتی، دهنشین، روستانشین
۲. دهقان، رعیت
دیکشنری
bucolic, countrified, peasant, rural, rustic, villager
-
جستوجوی دقیق
-
روستایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دهاتی، دهنشین، روستانشین ۲. دهقان، رعیت
-
روستایی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) کشاورز، دهقان .
-
روستایی
لغتنامه دهخدا
روستایی . (ص نسبی ) باشنده ٔ ده یعنی دهقان . (آنندراج ) (غیات اللغات ). قروی . (مهذب الاسماء). اهل ده . (از فرهنگ شعوری ). دهاتی و دهقان . (ناظم الاطباء). آنکه در روستا نشیند: روستایی زمین چو کرد شیارگشت عاجز که بود بس ناهار. دقیقی .طوطی بحدیث و قصه ...
-
روستایی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به روستا) rustāy(')i ۱. مربوط به روستا: لباس روستایی.۲. از مردم روستا؛ دهاتی: مرد روستایی.۳. [مجاز] سادهلوح؛ احمق.
-
روستایی
دیکشنری فارسی به عربی
ريفي , فلاح
-
واژههای مشابه
-
rural community
اجتماع روستایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] اجتماعی مستقر در یک منطقۀ روستایی که روابط خود را عمدتاً براساس ارزشهای سنتی تنظیم میکند
-
rural society
جامعۀ روستایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] جامعهای ساکن در یک یا چند آبادی با جمعیت و تراکمی کم که دارای تولیدات کشاورزی یا دامپروری است
-
rural forest, village forest
جنگل روستایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] جنگلی که در حریم یک روستا واقع است و مالکیت آن بهصورت مشاع در اختیار اهالی روستاست
-
rural survey
برداشت روستایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] برداشتی که از زمینهای غیرمسکونی، مانند مزارع و اراضی خارج از شهر انجام میشود
-
چاه روستایی
لغتنامه دهخدا
چاه روستایی . (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر که در 30 هزارگزی خاور گناوه بر کنار راه فرعی برازجان و بوشهر به گناوه واقع شده ، جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 1000 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما و شغل اهالی...
-
تریاق روستایی
لغتنامه دهخدا
تریاق روستایی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیر برادر پیاز را گویند و به عربی ثوم وفوم خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
(the) rural
امر روستایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] هر پدیده یا فرایندی اجتماعی که مربوط به روستا و مناطق غیرشهری و غیرعشایری باشد
-
اشعار روستایی
دیکشنری فارسی به عربی
ريفي
-
شعر روستایی
دیکشنری فارسی به عربی
غش