کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روستاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روستاق
لغتنامه دهخدا
روستاق . (معرب ، اِ) معرب روستا : و تمامت شهر و روستاق روی بدو نهادند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به روستا و رستاق شود.
-
جستوجو در متن
-
هاستر
لغتنامه دهخدا
هاستر. [ ] (اِخ ) از دیه های روستاق کوزدر واقع در قم بوده است . نام آن در تاریخ قم مؤلف به سال 378 هَ . ق . آمده . (تاریخ قم ص 141).
-
پیچاک محله
لغتنامه دهخدا
پیچاک محله . [ م َح َل ْ ل َ ] (اِخ ) موضعی به استرآباد روستاق مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 79 و 127 و 128 بخش انگلیسی ).
-
کرنه
لغتنامه دهخدا
کرنه . [ ک َ ن َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. (برهان ) (آنندراج ). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. (ناظم الاطباء).
-
رزداق
لغتنامه دهخدا
رزداق . [ رُ ] (معرب ، اِ) معرب روستا. (ازمنتهی الارب ). روستا. رستاق . ج ، رزادیق . رستاق . رزتاق . معرب روستا. (ناظم الاطباء) (از المعرب جوالیقی ص 375) (دهار). روستاق . و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
قانت
لغتنامه دهخدا
قانت . [ ] (اِخ ) یکی از سیزده اقلیمی است که در حوالی قرطبه است . (الحلل السندسیه چ 1 ج 1 ص 268). و مراد از اقلیم روستا (روستاق ) است . (حلل السندسیه ج 1 ص 268).
-
رستاق
لغتنامه دهخدا
رستاق . [ رُ ] (معرب ، اِ) رَستاق . روستا و ده و قریه . (ناظم الاطباء). روستا. ج ، رَساتیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روستا. (دهار). معرب روستاک . ده . دیه . روستا. (فرهنگ فارسی معین ). روستا. سواد. رُزْداق . رُسْداق . روستاق . (یادداشت مؤلف ). مع...
-
درباقی کردن
لغتنامه دهخدا
درباقی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمام کردن . بی باقی ساختن و تمام ساختن . (برهان ). به انجام رسانیدن . (ناظم الاطباء). || چشم پوشی کردن . چشم پوشیدن . بدور افکندن . پشت سر افکندن . (حاشیه ٔ برهان از توضیحات بهار در جهانگشای جوینی ج 2 ص ح مقدمه ...
-
معدود
لغتنامه دهخدا
معدود. [ م َ ] (ع ص ) شمارکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). شمرده شده و به حساب آمده و حساب شده . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معدود شدن ؛ شمرده شدن : به جهد قطره ٔ باران کجا شود معلوم به چاره برگ درختان کجا شود معدود. امیرمعزی .- معدود...
-
معلول
لغتنامه دهخدا
معلول . [ م َ ] (ع ص ) بیمار. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیمار و علیل و ناخوش و آزرده . (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. علیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی بیمار خطاست زیرا که از علت که به معنی بیماری است صیغه ٔ صفت علی...
-
تارابی
لغتنامه دهخدا
تارابی . (اِخ ) محمود، منسوب به تاراب بخارا. جوینی در تاریخ جهانگشای در ذکر خروج تارابی آرد: در شهور سنه ٔ ست ّوثلثین وستمائة قِران ِ نَحْسَین بود در برج سرطان ، منجمان حکم کرده بودند که فتنه ای ظاهر شود و یمکن مبتدعی خروج کند. بر سه فرسنگی بخارا دیه...