کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روستا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روستا
/rustā/
معنی
ده؛ قریه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، دیه، رستاق، قریه، قصبه
دیکشنری
place, village, land
-
جستوجوی دقیق
-
روستا
واژگان مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، دیه، رستاق، قریه، قصبه
-
روستا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ده ، قریه .
-
روستا
لغتنامه دهخدا
روستا. (اِ) در پهلوی رستاک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). معرب آن رستاق . (پور داود: یسنا ج 122 حاشیه ٔ4 از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رزداق . رسداق . (ازمنتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ). ده . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
روستا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōstāk] ‹رستاک› rustā ده؛ قریه.
-
روستا
دیکشنری فارسی به عربی
قرية
-
روستا
واژهنامه آزاد
در زبان تالشی «رو» به معنی «رود» و «ستا- ستو» به معنی «کناره، لبه» است. بنابراین روستا به معنی «جایگاه کنارۀ رود». با توجه به اینکه تمامی مناطق مسکونی و تمدن های بشری از کنارۀ رودخانه ها آغاز شده اند، بنابراین می توان نتیجه گرفت که روستا به همین معنی...
-
واژههای مشابه
-
گنج روستا
لغتنامه دهخدا
گنج روستا. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج روستا ناحیه ای بوده است میان بادغیس و مروالرود و معرب آن گنج رستاق است . (از معجم البلدان ). این کلمه را شارح عتبی به فتح کاف ضعیفه (یعنی گ ) و سکون نون ضبط کرده است و می گوید: «سمیت بذلک لکثرة ربوعها و مراتعها» و لی...
-
قلعه روستا
لغتنامه دهخدا
قلعه روستا. [ ق َع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش کرج شهرستان تهران سکنه ٔ آن 20 تن است . کارخانه ٔ نیم تمام ذوب آهن بین کرج و این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
تریاک روستا
لغتنامه دهخدا
تریاک روستا. [ ت َ / ت ِرْ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تریاق روستا. رجوع به همین کلمه شود.
-
انتخابات شورای شهر و روستا
دیکشنری فارسی به عربی
إنتخابات المجالس المحلية
-
جستوجو در متن
-
کل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kol روستا؛ دِه.
-
rudistan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روستا
-
rusin
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روستا