کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روز تا روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روز تا روز
لغتنامه دهخدا
روز تا روز.(ق مرکب ) روزهای پیاپی . روزهای متوالی : روز تا روز از این قرار نگشت کارگر بود چون ز کار نگشت .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
خوشروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: xoš ruz) دارای زندگی راحت و بارفاه .
-
فرحروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farah ruz) (عربی ـ فارسی) آن که روزگارش به شادمانی و سُرور است ؛ (به مجاز) خوشبخت و کامیاب.
-
فرّخروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farrox ruz) به معنی آنکه دارای روزگار خجسته و مبارک است ؛ (به مجاز) خوشبخت و سعادتمند ؛ (در قدیم) (در موسیقی ایرانی) نام لحنی از باربد میباشد .
-
نیکروز
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik ruz) (در قدیم) (به مجاز) خوشبخت ، سعادتمند .
-
matinee
اجرای میانروز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] اجرای ویژۀ نمایش یا نمایش ویژۀ فیلم در صبح یا بعدازظهر
-
جستوجو در متن
-
هفتگانی
لغتنامه دهخدا
هفتگانی . [ هََ ] (ص نسبی ) هفت تا هفت تا. آنچه هفت هفت تکرار شود : اگر دورهای هفتگانی هفت تمام بودی واجب کردی که روز بحران روز چهل ودوم و هشتادوچهارم بودی نه چهلم و هشتادم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
نشور
لغتنامه دهخدا
نشور. [ ن ُ ] (ع مص ) نشر. رجوع به نشَر شود. || زنده شدن . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (دهار) : جز دم داد تو که داد نویدکشته ٔ تیغ ظلم را به نشور. مسعودسعد. || زنده کردن . (منتهی الارب ). || ظاهر شدن نبات در...
-
نیمروز
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: nēmrōč] [قدیمی] nimruz ۱. هنگام ظهر.۲. (اسم) میان روز؛ وسط روز؛ ظهر.۳. (اسم) نیمهای از روز.۴. (اسم) [مجاز] جنوب.۵. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانه باربد: ◻︎ چو گفتی نیمروز مجلسافروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمهٴ روز (نظامی۱۴: ۱۰...
-
طامة
لغتنامه دهخدا
طامة. [ طام ْ م َ ] (ع اِ) روز قیامت ، بدان جهت که غالب و فوق همه چیزهاست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در لغت روز قیامت را گویند کما فی الصراح . (کشاف اصطلاحات الفنون ). نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء). قیامت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 66). روز ج...
-
عروس درپرده
لغتنامه دهخدا
عروس درپرده . [ ع َ دَ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) دوایی است که آن را کاکنج گویند. تخم آن را تا هفت روز هر روز هفت عدد هر زنی که بخورد هرگز آبستن نگردد. (برهان ) (آنندراج ). کاکنج .(منتهی الارب ). حب اللهو. (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاهی است که میوه ٔ سرخ...
-
يَوْمِ
فرهنگ واژگان قرآن
روز - مقداري از زمان که حادثه ي قابل ملاحظه اي در آن رخ داده است - دوران (يوم به معناي مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهاي از حوادث را در بر گرفته باشد ، و به همين جهت کوتاهي و بلندي اين زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف ميشود ، هر چند که استعمال...
-
يَوْمَيْنِ
فرهنگ واژگان قرآن
دو روز(يوم به معناي مقدار قابل ملاحظه از زمان است ، که حادثهاي را در بر گرفته باشد ، و به همين جهت کوتاهي و بلندي اين زمان بر حسب اختلاف حوادث مختلف ميشود ، هر چند که استعمالش در مدت زمان بين طلوع و غروب خورشيد شايع شده است ولي چه بسا که در ملک و سلط...