کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزکی
لغتنامه دهخدا
روزکی .[ زَ ] (اِ مرکب ) از: روز + کاف تصغیر + یای وحدت . یک روزی . یک زمان اندکی . (ناظم الاطباء) : چون بریدند روزکی دو سه راه توشه ای را که داشتندنگاه . نظامی .اما نه هنوز روزکی چندمیباید شد بوعده خرسند.نظامی .که صابر شو درین غم روزکی چندنماند هیچک...
-
روزکی
لغتنامه دهخدا
روزکی .[ زَ ] (اِخ ) نام محلی است . شاه طهماسب صفوی اکراد آنجا را به تنکابن گیلان انتقال داد. (از سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 23 و ترجمه ٔ آن ص 45).
-
واژههای همآوا
-
روذکی
لغتنامه دهخدا
روذکی . [ ذَ ] (اِخ ) رجوع به رودکی شود.
-
روذکی
لغتنامه دهخدا
روذکی . [ ذَ ] (ص نسبی ) رجوع به رودکی شود.
-
جستوجو در متن
-
صابر شدن
لغتنامه دهخدا
صابر شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن : اگر عاقل شوی نامت برآیدوگر صابر شوی کامت برآید. نظامی .که صابر شو در این غم روزکی چندنماند هیچکس جاوید دربند.نظامی .
-
خیال اندیش
لغتنامه دهخدا
خیال اندیش . [خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده به خیال . آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند : ای بسا گنج آکنان کنجکاوکان خیال اندیش را شد ریش گاو. مولوی .یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش روزکی چند باش تا بخوردخاک مغز سر خ...
-
زبان بند کردن
لغتنامه دهخدا
زبان بند کردن . [ زَ بام ْ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عمل جادویی برای بستن زبان اقوام زن از بدگویی او پیش شوهر و امثال آن . جادو کردن . افسون کردن : بخواب نرگس جادوش سوگندکه غمزه ش کرد جادو را زبان بند. نظامی .زبان بگشای چون گل روزکی چندکز این کردند سوس...
-
تباهه
لغتنامه دهخدا
تباهه . [ ت َ هََ / هَِ ] (اِ) کباب . طباهجه . طباهة. (دهار). گوشت پخته ٔ نرم و نازک . (برهان ). گوشت نرم و نازک که شرحه شرحه کرده بریان کنند و آن را کباب گویند. طباهه و طباهجه معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از فرهنگ رشیدی ). ...
-
بغض
لغتنامه دهخدا
بغض . [ ب ُ ] (ع اِمص ) دشمنی و خصومت و عداوت و کینه . (ناظم الاطباء). دشمنی و عداوت . (فرهنگ نظام ). دشمنی . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). نفرت . خلاف حب . (اقرب الموارد). کین . دشمنانگی : هرآنکس که در دلش بغض علی است از او خوارتر درجهان...
-
چرخ کبود
لغتنامه دهخدا
چرخ کبود. [ چ َ خ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه ازفلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). مرادف چرخ ترساجامه و چرخ گندناگون . (از انجمن آرا) (آنندراج ). آسمان لاجوردی . (ناظم الاطباء). چرخ کبودجامه . چرخ آبنوسی . کنایه از آسمان و فلک . سپهر نیل...
-
سریر
لغتنامه دهخدا
سریر. [ س َ ] (ع اِ) اورنگ و تخت . (برهان ). تخت پادشاه . (جهانگیری ). تخت و اورنگ و سریر فعیل به معنی مفعول است مشتق از سَر به معنی بریدن است پس به اعتبار بریدن و تراشیدن چوب تخت را سریر گویند. (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (منته...
-
فروگذاشتن
لغتنامه دهخدا
فروگذاشتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اهمال و تقصیر کردن و ضائع ساختن . (برهان ). || ترک کردن . رها کردن .فروگذاردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تدبیر آن است که ما این کار را فروگذاریم . (تاریخ بیهقی ).فروگذاری درگاه شهریار جهان فراق جویی از اولیا و از ...
-
چربو
لغتنامه دهخدا
چربو. [ چ َ] (اِ) بمعنی چربه باشد که پیه چراغ است . (برهان ). چربش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). چربی . (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ). چربی و روغن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دسومت : تا کی دَوَم از گِردِ در توکاندر تو ن...