کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزنامه فروشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزنامه فروشی
دیکشنری فارسی به عربی
کشک بيع الصحف
-
واژههای مشابه
-
روزنامة
لغتنامه دهخدا
روزنامة. [ م َ ] (معرب ، اِ)معرب روزنامه . (از المنجد). رجوع به روزنامه شود.
-
living newspaper
روزنامۀ زنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] شکلی از نمایش مستند که در اوایل قرن بیستم پدید آمد و با مسائل روز جامعه سروکار دارد و براساس حقایق تاریخی مستند و طنز سیاسی پایهریزی میشود؛ این نوع نمایش، مانند روزنامه که ستونهای متفاوت دارد، از بخشهای مجزا در کنار هم تشکیل شده ...
-
روزنامه نویس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (حامص .) کسی که مقالات یا اخبار روزنامه را تهیه می کند.
-
روزنامه چی
لغتنامه دهخدا
روزنامه چی . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) صاحب روزنامه . || روزنامه نگار. || روزنامه فروش .
-
روزنامه خوان
لغتنامه دهخدا
روزنامه خوان . [ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ روزنامه . کسی که روزنامه میخواند. توده ٔ با سواد که روزنامه های روزانه را مطالعه میکنند.
-
روزنامه نگار
لغتنامه دهخدا
روزنامه نگار. [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) صاحب برید قدیم را گویند که منصب بزرگی بوده [ است ] . (حاشیه ٔ ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272). || روزنامه نویس . نویسنده ٔ روزنامه . صاحب یا مدیر روزنامه . کسی که در روزنامه مقاله می نویسد.
-
روزنامه نگاری
لغتنامه دهخدا
روزنامه نگاری . [ م َ / م ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل روزنامه نگار. شغل روزنامه نگار. روزنامه نویسی . رجوع به روزنامه نویسی شود.
-
روزنامه نویس
لغتنامه دهخدا
روزنامه نویس . [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) روزنامه نویسنده . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه مباشر عمل روزنامه است و اخبار روزنامه را می نویسد. (ناظم الاطباء). کسی که مقالات یا اخبار روزنامه را تهیه میکند. (فرهنگ فارسی معین ). روزنامه نگار. رجوع به روزنام...
-
روزنامه نویسی
لغتنامه دهخدا
روزنامه نویسی . [ م َ / م ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) تهیه و نوشتن مقالات و اخبار روزنامه . (فرهنگ فارسی معین ).عمل روزنامه نویس . شغل روزنامه نویس . روزنامه نگاری .
-
روزنامه نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ruznāmenegār مدیرمسئول، سردبیر، یا کسی که مقالات روزنامه را مینویسد؛ روزنامهنویس؛ نویسندۀ روزنامه.
-
روزنامه دریاپیمایی
دیکشنری فارسی به عربی
سجل
-
روزنامه یومیه
دیکشنری فارسی به عربی
يوميا
-
روزنامه نگاری
دیکشنری فارسی به عربی
صحافة