کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روزرو
لغتنامه دهخدا
روزرو. [ رُو رَ/ رُو ] (نف مرکب )روزرونده . کسی یا چیزی که روز راه رود : هواداری مکن شب راچو خفاش چو باز جره ٔ خور روزرو باش .نظامی .
-
واژههای همآوا
-
روز رو
لهجه و گویش تهرانی
دزد روز
-
جستوجو در متن
-
هواداری
لغتنامه دهخدا
هواداری . [ هََ ] (حامص مرکب ) دوستداری و محبت ورزی . (آنندراج ). پشتی . هواخواهی . مظاهرت . مساعدت . معاضدت . (یادداشت بخطمؤلف ) : امیر یوسف را هواداری امیر محمد از بهر نگاهداشت دل سلطان محمود بر آن جانب کشید. (تاریخ بیهقی ). از روی سلامت نیت و است...
-
جره
لغتنامه دهخدا
جره . [ ج ُرْ رَ ] (ص ، اِ) نرینه ٔ هر جانور باشد از چرنده و پرنده عموماً. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء). نر هر چیز باشد عموماً. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ) (بهارعجم ) : در آن زمان که بخندد چو کبک دشمن توعقاب جره برآید ز بی...