کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رودگانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رودگانی
/rudegāni/
معنی
= روده۱: ◻︎ شکم دامن اندرکشیدش ز شاخ / بُوَد تنگدل رودگانیفراخ (سعدی۱: ۱۴۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
intestinal
-
جستوجوی دقیق
-
رودگانی
لغتنامه دهخدا
رودگانی . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی رودگان است که جمع روده باشد و بمعنی مفرد روده هم گفته اند. (برهان قاطع) (از آنندراج ). از رودگان + ی (نسبت ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رودگان و رودها. (ناظم الاطباء). روده ای و یا یک روده . (ناظم الاطباء): امعاء؛...
-
رودگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) (زیستشناسی) [قدیمی] rudegāni = روده۱: ◻︎ شکم دامن اندرکشیدش ز شاخ / بُوَد تنگدل رودگانیفراخ (سعدی۱: ۱۴۷).
-
جستوجو در متن
-
باقرساق
لغتنامه دهخدا
باقرساق . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) بترکی امعاء است . (فهرست مخزن الادویه ). روده . رودگانی . رجوع به امعاء و روده شود.
-
بنات البطون
لغتنامه دهخدا
بنات البطون . [ ب َ تُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) روده ها. بخور. (از المرصع). رودگانی . (مهذب الاسماء).
-
حرد
لغتنامه دهخدا
حرد. [ ح ِ ] (ع اِ) پاره ای از کوهان شتر. || رودگانی شتر. حِرْدة. ج ، حُرود. (منتهی الارب ).
-
شل و بریان
لغتنامه دهخدا
شل و بریان . [ ش ُ ل ُ ب ِرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شاید از شله بریان ، قسمی طعام که از شکمبه سازند.طعامی که از رودگانی و شش پزند. (یادداشت مؤلف ).
-
مصیر
لغتنامه دهخدا
مصیر. [ م َ ] (ع اِ) روده . ج ، اَمْصِرة، مُصْران . جج ، مصارین . (بحر الجواهر) (منتهی الارب ماده ٔ م ص ر). رودگانی . ج ، مُصران . (مهذب الاسماء). معی . (بحر الجواهر).
-
معا
لغتنامه دهخدا
معا. [ م ِ ] (از ع ، اِ) روده . (ناظم الاطباء). روده . رودگانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به فارسی روده و به ترکی باقرساق نامند. (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به معاء شود.
-
حشوة
لغتنامه دهخدا
حشوة. [ ح ُ وَ / ح ِ وَ ] (ع اِ) امعاء. آنچه در شکم است از آلات غذا. رودگانی . حشوه ٔ بطن ؛ آلات شکم . (محمودبن عمر ربنجنی ).روده ها. (منتهی الارب ). || یقال فلان من حشوة بنی فلان ؛ ای من رذالهم . (مهذب الاسماء). || مااکثر حشوة ارضه ؛ ای حشوها و دغله...
-
دیرگوار
لغتنامه دهخدا
دیرگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) مقابل زودگوار. دشوارگوار. سنگین . ثقیل . دیرهضم .گران . بطی ءالهضم . بطی ءالانهضام . عسرالانهضام . عسرالهضم . (یادداشت مؤلف ). دیرهضم . (آنندراج ): رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت و دیرگوار. (الابنیه عن حقایق...
-
ذوالبطن
لغتنامه دهخدا
ذوالبطن . [ ذُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب )پلیدی . حدث مردم . (مهذب الاسماء): القی ذا بطنه ؛ ای احدث . || اعضای درونی شکم از رودگانی و جزآن . || جنین ، القت المراءة ذا بطنها؛ بزاد. || القت الدجاجة ذابطنها؛ بیضه نهاد.
-
معی
لغتنامه دهخدا
معی . [ م ِ عا / م َع ْی ْ ] (ع اِ) رودگانی . ج ، امعاء. (مهذب الاسماء). روده . (ترجمان القرآن ) (بحر الجواهر). روده . ج ، امعاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هم مثل المعی و الکرش ؛ یعنی ایشان در نیکوحالی و ارزانیند....
-
ناف بریدن
لغتنامه دهخدا
ناف بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن رودگانی که از خارج به ناف جنین بسته است : نوزتان مادر شش روز نباشد که بزادنوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد. منوچهری .با دایه ٔ عفو و سخطت خوی گرفتندچون ناف بریدند شفا را و الم را. انوری .چو نافش بریدند و روزی گس...
-
مسط
لغتنامه دهخدا
مسط. [ م َ ] (ع مص ) مالیدن روده را به انگشتان تا آنچه در آن است از علت بیرون آید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاک کردن رحم و رودگانی . (تاج المصادر بیهقی ). || دست در شرمگاه ناقه درکردن و آب فحل برآوردن از رحم وی . || به انگشت برآوردن آنچه ...