کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رودهزهرابه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
enterotoxin
رودهزهرابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] زهرابهای که فقط بر یاختههای مخاط روده تأثیر میگذارد
-
واژههای مشابه
-
toxin
زهرابه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] سمی که بهوسیلۀ اندامگان زنده بهخصوص باکتری تولید میشود * مصوب فرهنگستان اول
-
زهرابه
فرهنگ فارسی معین
(زَ بِ) (اِمر.) سمی که از میکرب ها ترشح شود.
-
زهرآبه
لغتنامه دهخدا
زهرآبه . [ زَ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) زهرآب . آب آلوده به زهر. مایع سمی . (فرهنگ فارسی معین ). آب زهردار. (ناظم الاطباء). از عالم خونابه . (آنندراج ) : همه مقراضه های پرنیان پوش همه زهرآبه های خوشتر از نوش . نظامی .غالباً در خون دلها غوطه خواهد زد که ...
-
زهرابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زهرآبه، زهرآب› zahrābe ۱. (زیستشناسی) مادۀ سمی که بعضی از باکتریها میسازند و از آنها ترشح میشود؛ توکسین.۲. [قدیمی] آب آلوده بهزهر؛ آب زهردار.
-
زهرابه
دیکشنری فارسی به عربی
سم
-
روده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) لوله مانندی باریک و بلند از انتهای معده تا مقعد. ؛ یک ~ء راست نداشتن کنایه از: بسیار دروغگو بودن ، هرگز یک کلمة راست نگفتن .
-
روده
فرهنگ فارسی معین
دراز ( ~. دِ) (ص مر.) (عا.) پرحرف ، پرچانه .
-
روده
لغتنامه دهخدا
روده . [ دَ ] (اِخ ) شهرکی است [ از جبال ] انبوه و آبادان و با نعمت بسیار و خرم و هوای درست و راه حجاج خراسان . (حدود العالم ).
-
روده
لغتنامه دهخدا
روده . [ دَ ] (اِخ ) محله ای بوده است به ری . (انساب سمعانی ). قریه ای بوده است به ری و عمروبن معدی کرب بهنگام بازگشت از ری بدانجا بمرد و این میرساند که روده نه محله بلکه دیهی است از دیههای ری ، و حارث بن مسلم روذی رازی بدین دیه منسوب است . (از معجم ...
-
روده
لغتنامه دهخدا
روده . [ دَ / دِ ] (اِ) امعای گوسفند و غیره . (برهان قاطع). سرگین دان مردم و جانوران . (شرفنامه ٔ منیری ). لوله های درازی که در شکم انسان و حیوان است و مجرای غذا و اسباب هضم آن است . (فرهنگ نظام ). روده آلت دفع فضله است . آفریدگار تبارک و تعالی این آ...
-
روده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rot, rōtīk] (زیستشناسی) rude قسمت لولهایشکل دستگاه گوارش مهرهداران که بین معده و مخرج قرار دارد و عمل هضم و جذب در آن کامل میشود.〈 رودۀ باریک: (زیستشناسی) از قسمتهای دستگاه گوارش که پس از معده قرار دارد و شامل دوازدهه، رودۀ...
-
روده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اورود، اوروت، رود، رودگ› [قدیمی] rude ۱. مرغ سربریده و پَرکَنده.۲. گوسفند و هر حیوان دیگری که پشم و موی آن را کنده و برای بریان کردن آماده کرده باشند.۳. درخت برگریخته.
-
روده
دیکشنری فارسی به عربی
امعاء , معي