کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رودزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رودزن
/rudzan/
معنی
رودساز؛ ساززن؛ نوازندۀ رود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رودزن
لغتنامه دهخدا
رودزن . [ زَ ] (نف مرکب ) رودزننده .زننده ٔ رود. رودنواز. رودساز. رودسرای . کنایه از مطرب . (آنندراج ). ضراب . (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به رود زدن و رودساز و رودسرای و رود شود : چو شب کرد بر آفتاب انجمن بیاورد می با یکی رودزن . فردوسی .وزآن روی سه...
-
رودزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (موسیقی) [قدیمی] rudzan رودساز؛ ساززن؛ نوازندۀ رود.
-
جستوجو در متن
-
رودساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (موسیقی) [قدیمی] rudsāz نوازندۀ رود؛ ساززن؛ رودزن.
-
خونیاگر
لغتنامه دهخدا
خونیاگر. [ خ ُ گ َ ] (ص مرکب ) رودزن . مطرب . خنیاگر. (از ناظم الاطباء). رجوع به خنیاگر شود.
-
شکافه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سکافه، سکافره› (موسیقی) [قدیمی] šekāfe وسیلهای از جنس چوب، فلز، یا استخوان که با آن ساز میزنند؛ زخمه؛ مضراب: ◻︎ ز شادی همی در کف رودزن / شکافه شکافنده گشت از شکن (اسدی: ۵۳).
-
شکافاندن
لغتنامه دهخدا
شکافاندن . [ ش ِ / ش َ دَ ] (مص ) شکافانیدن . دریدن . پاره کردن . (یادداشت مؤلف ).- شکافانده شدن ؛ دریده شدن . پاره شدن : ز شادی همی در کف رودزن شکوفه شکافانده شد از شکن . اسدی .و رجوع به شکافانیدن و شکافتن شود.
-
نبیدخوار
لغتنامه دهخدا
نبیدخوار. [ ن َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه نبیذ خورد. شرابخوار. میگسار. باده نوش . میخواره : گر رودزن رواست امام و نبیدخواراسبی است نیز آن که کند کودک از قصب .ناصرخسرو.
-
رودسرای
لغتنامه دهخدا
رودسرای . [ س َ ] (نف مرکب ) رودسراینده . سراینده ٔ رود. رودنواز. رودساز. رودزن . رودنوازنده : ز هیچ باغ شنیدی نوای عودنوازز هیچ خانه شنیدی سرود رودسرای ؟ فرخی .همیشه تا دل میخواره ٔ سماع پرست شود گشاده به آواز رود رودسرای . فرخی .هنوز رودسرایان نساخ...
-
شکافیدن
لغتنامه دهخدا
شکافیدن . [ ش ِ / ش َ دَ ] (مص ) به درازا بریدن و شق کردن . (ناظم الاطباء). شکافتن . بریدن به درازا : بفرمود تا پس درخت از درون شکافید و زو آدم آمد برون . اسدی . || شکافته شدن . (یادداشت مؤلف ) : شکافیده کوه وزمین بردریدبدان گونه پیکار کین کس ندید. ...
-
رودنواز
لغتنامه دهخدا
رودنواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ رود. آنکه رود نوازد. رودساز. رودسرای . سازنده و نوازنده ٔ رود که نام سازی معروف بوده است . رودزن . مطرب : زیغبافان را با وشی بافان بنهندطبل زن را بنشانندبر رودنواز. ابوالعباس .او هوای دل من جسته ومن صحبت اومن نوا...
-
رود زدن
لغتنامه دهخدا
رود زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) رود نواختن .رودزنی کردن : آن زن ایشان را می دادی و ساقیگری کردی و رود زدی و سرود گفتی . (تاریخ بلعمی ).گاه گفتی بیا و رود بزن گاه گفتی بیا و شعر بخوان . فرخی .چون خداوند را فتحها پیوسته گردد و ندیمان بنشینند و دوبیتها گ...
-
شکافه
لغتنامه دهخدا
شکافه . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ ] (اِ) زخمه ٔمطربان که بدان بربط و چغانه و مانند اینها نوازند.(فرهنگ اوبهی ). مضراب و چوبی که بدان ساز نوازند. (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). زخمه ٔ خنیاگران . (فرهنگ اسدی )...
-
ضراب
لغتنامه دهخدا
ضراب . [ ض َرْ را ] (ع ص ) رودزن . (مهذب الاسماء) (دهار). || واشی . ساعی . || درم زن . (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن : ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی دینارهای گرد مجدد کند همی . منوچهری .بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زندز عزّ نامش بر روی سکه ٔ ضرّاب . م...
-
ماهرو
لغتنامه دهخدا
ماهرو. (ص مرکب ) ماهروی . آنکه روی وی مانند ماه باشد. (ناظم الاطباء). ماهرخ . ماهروی . زیباروی : چرا باده نیاری ماهرویاکه بی می صبر نتوان بر قلق بر. طاهربن فضل چغانی .بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواندپریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند. فرخی .گروهی ماهر...