کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روحالامین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روحالامین
مترادف و متضاد
جبرئیل، فرشته، ملک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
روحالامین
فرهنگ نامها
(تلفظ: ruholamin) (عربی)(= جبرائیل) ، ← جبرئیل ؛ ]روح نام جبرئیل است و امین صفت اوست و خطاب امین از آن یافته که از آنچه از کلام جناب الهی مسموع میکرد به عینه پیش پیغمبر (ص) ادا مینمود. ' ونزلنا به الروح الامین ' (شعرا آیهی 193)[ .
-
واژههای مشابه
-
روح الامین
فرهنگ فارسی معین
(رُ حُ لْ. اَ) [ ع . ] (اِ.) جبرئیل .
-
روح الامین
لغتنامه دهخدا
روح الامین . [ حُل ْ اَ ] (اِخ ) جبرئیل علیه السلام . روح نام جبرئیل و امین صفت اوست ، و خطاب «امین » از آن یافت که آنچه از کلام خدا میشنید بعینه پیش پیغمبر ادا میکرد. (از غیاث ) (از آنندراج ). روح القدس . ناموس اکبر. رجوع به روح امین و روح القدس و ر...
-
روح الامین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مرکب از روح (جبرئیل) + امین (صفت او)] ruhol'amin = جبرئیل
-
روح الامین خان
لغتنامه دهخدا
روح الامین خان . [ حُل ْ اَ ] (اِخ ) رجوع به روح بلگرامی شود.
-
روح
واژگان مترادف و متضاد
۱. جان، روان ۲. امر، وحی ۳. فرشته، ملک ۴. صفا ≠ جسد، جسم، کالبد
-
روح
فرهنگ واژههای سره
جان، روان، فروهر
-
روح
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بوی خوش . 2 - نشاط ، آسایش . 3 - مهربانی .
-
روح
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِ.) روان ، جان . ؛ ~ کسی خبر نداشتن مطلقاً بی اطلاع بودن .
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن حاتم بن قبیصةبن مهلب ازدی . از امرا و نیکوکاران و حاجب منصورعباسی بود. مهدی بن منصور او را ولایت سند داد و سپس او را به بصره و پس از آن به کوفه منتقل کرد. در زمان هارون الرشید به حکومت فلسطین گماشته شد و بعد معزول گردید و به بغداد رف...
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن ابی بحر. نام پدر حسین بن روح یکی از نواب اربعه ٔ حضرت حجت . رجوع به حسین بن روح و خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 214 شود.
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن اسلم باهلی بصری ، مکنی به ابوحاتم . وی از حمادبن سلمه روایت دارد. (از تاج العروس ).
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن جَناح شامی ، مکنی به ابوسعد. وی از مجاهد و این یک از ابن عباس روایت دارد. (از تاج العروس ). و رجوع به ابوسعد شود.
-
روح
لغتنامه دهخدا
روح . (اِخ ) ابن حارث بن اخنس .انیس بن عمران از او روایت دارد. (از تاج العروس ).