کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبه مزاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
opposing trains
قطارهای روبهرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطارهایی که در مسیرهای یکخطه به سمت یکدیگر حرکت میکنند
-
atrium cabin
اتاقک روبهداخل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] اتاقکی در کشتی با پنجره یا هُبلۀ (porthole) رو به فضای داخلی و معمولاً نورگیر
-
outside cabin
اتاقک روبهدریا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] اتاقکی در کشتی با پنجره یا هُبلۀ (porthole) رو به دریا
-
senescent lake, extinction lake
دریاچۀ روبهزوال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دریاچۀ بیشپروردی که براثر ازدیاد گیاهان و از دست دادن تدریجی و مستمر آب در حال تبدیل شدن به باتلاق است
-
روبه بازی کردن
لغتنامه دهخدا
روبه بازی کردن . [ ب َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روباه بازی کردن . رجوع به روباه بازی کردن شود : روبه بازی مکن در صف عشاق زانک زشت بود پیش گرگ شیر کند آهویی .ابوالفرج رونی .
-
خاک روبه کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [منسوخ] xākrubekeš کسی که خاکروبه و آشغال را جمع میکرد و به خارج شهر میبُرد؛ خاکروبهای.
-
روبه سفیدی رونده
دیکشنری فارسی به عربی
رمادي
-
كشورهاى روبه رشد
دیکشنری فارسی به عربی
الدول المتنامية
-
جستوجو در متن
-
احتیاج
لغتنامه دهخدا
احتیاج . [ اِ ] (ع مص ) نیازمند گشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر). نیازمند شدن . حاجتمند شدن . افتقار. فقر. بی چیزی .حاجت . حاجتمندی . حاجتومندی . نیازومندی : آنچه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج . مولوی .ای صاحب متاع صباحت لطافتی کاو...
-
مستقیم
لغتنامه دهخدا
مستقیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقامة. راست و معتدل . (منتهی الارب ). معتدل . (از اقرب الموارد). راست که ضد کج باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استقامة شود : یکی را حب جاه از جاده ٔ مستقیم به بیراه افکنده . (کلیله و دمنه ).بنوشته هفت چرخ ...
-
ثعلب
لغتنامه دهخدا
ثعلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِ) روباه ماده یا عام است . روبه . گته سک . و در اختیارات بدیعی آمده است : بپارسی روباه گویند چون به آب بپزند و بر مفاصل طلا کنند بغایت نافع بود خاصه همچنان زنده بپزند وزمانی نیک در آن آب نشینند اما بعد از تنقیه این عمل کنند و پ...
-
اتسز
لغتنامه دهخدا
اتسز. [ اَ س ِ ] (اِخ ) قطب الدین . رجوع به اتسز خوارزمشاه شود. مؤلف حبیب السیر آرد: اتسزبن قطب الدین محمد. ملک اتسز پادشاهی بود فاضل و خوش طبع و بوفور علم و دانش سرآمد افاضل سلاطین بوده و چون او نیز مانند پدر و بلکه بیشتر در ذمه ٔ سلطان سنجر حقوق خ...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ای ] (پسوند) به آخر کلمه درآید و نشانه ٔ وحدت باشد. یاء نشانه ٔ وحدت نیز از یاآت مجهول است و به معنی «یک » و «یکی » و «یکتن » باشد. مانند فقیری یا کتابی یعنی یک فقیر و یک کتاب . و این وحدت در برابر جمع است ، چه وقتی گوییم فقیری و کتابی مقصود آن...
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...