کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبه شانگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روبه شانگی
لغتنامه دهخدا
روبه شانگی . [ ب َه ْ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) نظیر گربه شانگی ، کنایه از حیله گری و نیرنگ بازی و مکاری است . رجوع به گربه شان و گربه شاندن و گربه شانه کردن و گربه شانی شود : خاصه عمری غرق در بیگانگی در حضور شیر روبه شانگی .مولوی .
-
واژههای مشابه
-
رؤبة
لغتنامه دهخدا
رؤبة. [ رُءْ ب َ ] (ع اِ) چوب پاره ای که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته . (منتهی الارب ).قطعه ای از چوب که با آن ظرف شکسته را پیوند کنند. (از اقرب الموارد). رقعه ای که ظرف را وقتی بشکند بدان اصلاح کنند. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || آنچه بدا...
-
روبة
لغتنامه دهخدا
روبة. [ رَب َ / رو ب َ ] (ع اِ) مایه ٔ شیر یا بقیه ٔ شیر. (منتهی الارب ). مایه ای که در شیر افکنند تا ماست شود. «شُب ْ شَوباً لک روبته »؛ مثلی است و در مورد کسی گفته میشود که کاری را بر عهده گیرد که در آن وی را بهره ای از نفع باشد و نظیر این مثل است ...
-
روْبَه
لهجه و گویش گنابادی
rwbah در گویش گنابادی یعنی روباه
-
روبه باز
لغتنامه دهخدا
روبه باز. [ ب َه ْ ] (نف مرکب ) روباه باز. حیله گر. مکار. نیرنگ باز. در افعال و رفتار وصفت و طبیعت چون روباه محیل و فریبنده : به غمزه عقل گدازی به چنگ چنگ نوازی به وعده روبه بازی به عشوه شیرشکاری . ابوالفرج رونی .شد شکار چشم روبه باز پردستان توصد هزا...
-
روبه بازی
لغتنامه دهخدا
روبه بازی . [ ب َه ْ ](حامص مرکب ) کنایه از مکر و فریب و دغل بازی . (آنندراج ). روباه بازی . رجوع به روباه بازی شود : این سگ صفتان کنند ای آهوچشم ناگاه ترا صید ز روبه بازی . سرخسی .شیر فلک را برد به روبه بازی آنکه توباشی ورا مربی و حامی . سوزنی .چو ر...
-
روبه رضا
لغتنامه دهخدا
روبه رضا. [ ب ِ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قائد رحمت بخش زاغه از شهرستان خرم آباد واقع در 13هزارگزی شمال غربی زاغه و 5هزارگزی غرب راه خرم آباد به بروجرد. در جلگه واقع و سردسیر است . سکنه ٔ آن 255 تن است که مذهب تشیع دارند و به لری ، لکی و فارسی تک...
-
روبه مزاج
لغتنامه دهخدا
روبه مزاج . [ ب َه ْ م ِ ] (ص مرکب ) روباه طبع. روباه طبیعت . جبان و ترسو چون روباه : آنکه شیران را کند روبه مزاج احتیاج است احتیاج است احتیاج . مولوی .و رجوع به روباه طبع شود.
-
خانه روبه
لغتنامه دهخدا
خانه روبه . [ ن َ / ن ِ ب َ /ب ِ ] (اِ مرکب ) زبیل . خاکروبه . (ناظم الاطباء). آنچه از روفتن خانه از گرد و خاک و ریزه های طعام و جز آن گرد آید. خاکروبه . دم جارو. حواقه . کناسه . سفاره .
-
خرمن روبه
لغتنامه دهخدا
خرمن روبه . [ خ ِ / خ َ م َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) گندم و جو باقی مانده در خرمن بعد بباد دادن آن . حُصالة. (محمودبن عمر ربنجنی ). حُسالة. (محمودبن عمر ربنجنی ). || تلخ دانه و جز آن که از گندم برآید.
-
خاک روبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xākrube خاکوخاشاک و آشغالی که از جارو کردن زمین یا روفتن جایی جمع میشود.
-
روبه راه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] ruberāh ۱. منظم و مرتب؛ درست.۲. آماده برای کار؛ آماده؛ مهیا.〈 روبهراه شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. آمادۀ سفر شدن.۲. آمادۀ کار شدن.۳. راست آمدن کار؛ سروسامان یافتن کار.〈 روبهراه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز...
-
روبه رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹روبهروی› ruberu رودررو؛ برابر هم.〈 روبهرو شدن: (مصدر لازم) برابر هم شدن؛ بههم رسیدن و رودرروی یکدیگر واقع شدن.〈 روبهرو کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] دو تن را در برابر هم نگهداشتن که حرفهای یکدیگر را بشنوند یا مطلبی را در م...
-
روبه مزاج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [مجاز] rubahme(a)zāj ۱. روباهطبع؛ مانند روباه؛ حیلهگر؛ مکار.۲. ضعیف و ترسو؛ جبان؛ کمدل: ◻︎ آنکه شیران را کند روبهمزاج / احتیاج است احتیاج است احتیاج (مولوی: لغتنامه: روبهمزاج).