کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
روبنده
/rubande/
معنی
پارچهای مستطیلشکل برای پوشاندن صورت؛ نقاب؛ روبند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برقع، نقاب
دیکشنری
veil
-
جستوجوی دقیق
-
روبنده
واژگان مترادف و متضاد
برقع، نقاب
-
روبنده
لغتنامه دهخدا
روبنده . [ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) روبند. رجوع به روبند شود.
-
روبنده
لغتنامه دهخدا
روبنده . [ ب َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از مصدر روبیدن . آنکه بروبد. رجوع به روبیدن شود.
-
روبنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹رویوانه، روبند› rubande پارچهای مستطیلشکل برای پوشاندن صورت؛ نقاب؛ روبند.
-
روبنده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: rübanda طاری: rübanda طامه ای: rubanda طرقی: rübanda کشه ای: pušiya نطنزی: rubenda
-
روبنده
لهجه و گویش تهرانی
برقع روی صورت، پیچه، پوشیه
-
واژههای مشابه
-
روبنده زدن
لغتنامه دهخدا
روبنده زدن . [ ب َ دَ / دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) روبند بر چهره کشیدن . نقاب بر صورت افکندن . برقع بر روی پوشیدن .
-
روبنده باف
لغتنامه دهخدا
روبنده باف . [ ب َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه روبند بافد. کسی که شغل وی روبنده بافی باشد. رجوع به روبنده و روبند شود.
-
روبنده بافی
لغتنامه دهخدا
روبنده بافی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل روبنده باف . رجوع به روبنده باف شود.
-
روبنده دوز
لغتنامه دهخدا
روبنده دوز. [ ب َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه روبند بدوزد. آنکه شغل وی دوختن روبند باشد. رجوع به روبنده و روبند شود.
-
روبنده دوزی
لغتنامه دهخدا
روبنده دوزی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل روبنده دوز. رجوع به روبنده دوز شود.
-
scouring organism
اندامگان روبنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] اندامگانی مانند کرم و کرمینۀ حشرات و دیگر بیمهرگان که لایۀ تودهباکتریایی (zoogloedal) سطح بستر صافی زیستی را با خوردن یا کندن از بین ببرد
-
جستوجو در متن
-
روبند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ruband = روبنده